بازگشت

دكتر المنجد و ابن تيمية و لعن يزيد


ص:- 413- س:- 7 (فتوي بعدم جواز لعن كردم بر يزيد...)

آقاي دكتر صلاح الدين المنجد در لبنان كه آثاري و رساله هاي زيادي منتشر مي سازد أخيرا رساله اي به عنوان «سؤال عن يزيد بن معاوية» از تأليفات ابن تيميه ي حراني بنيان گذار مسلك خشك و جامد وهابي گري نشر نموده و تا حال چاپ سوم آن به نظر رسيده و در مقدمه ي آن گويد آنچه ترجمه اش تقريبا اين است:

خليفه ي دوم اموي يزيد بن معاوية بن أبي سفيان يكي از اشخاصي است كه در تاريخ اسلامي آثار عميقه گذاشته و حوادث تأسف آوري كه مقدر شده بود در روزگار وي به دستهاي قواد او جاري شود همراه طعن شديد بر عليه او نزد طائفه ي از طوائف اسلامي شده و عده ي دوم را وادار بر تعصب بر له او كرده و در تعظيم وي بحد غلو رسيده اند [1] و هر دو فرقه


همين طور در روزگار در اختلافند و اهل سنت [2] طريق وسط را اتخاذ كرده اند و محامد اوصاف يزيد را ذكر مي كنند و از سوء اعمال او غفلت ندارند ولي آنها غلو نكرده اند در حق و باطل.

تا اينجا ترجمه ي جمالي از كلام آقاي دكتر نامبرده است بعد گفته: كه رساله ي نامبرده را در كتابخانه ي جامعه ي «برنستن» در ولايات متحده در ضمن مخطوطات پيدا كرده و آن را چاپ نموده و نشر كرده و فتواي غزالي را هم به آن ضميمه نموده است گويا آقاي دكتر در ضم فتواي ناهنجار غزالي خواسته حرفهاي مزخرف ابن تيمية را تقويت نمايد.


از اين آقاي دكترسؤال مي كنيم شما كه نگارش داده ايد: يزيد از اشخاصي است كه در تاريخ آثار عميقه گذاشته آيا كدام آثار عميقه از يزيد پليد در صفحه ي روزگار به يادگار مانده است؟ مگر آثار ظلم و ستم و استبداد و ديكتاتوري و زير پا انداختن احكام و آثار اسلامي، آيا حوادث ناگوار و وقايع مؤلمه ي ناهنجار كه از قواد وي صادر گشته آيا بدون اطلاع و اجازه ي وي بوده؟ آيا يزيد نبود كه به حاكم مدينة دستور داد كه از حسين بن علي (ع) براي من بيعت بگير يا سرش را از بدن جدا كرده و پيش من بفرست؟ آيا همين دستور را به ابن زياد نداده بود؟ در صورتي كه تواريخ شاهد اين مدعاست.

و رويه و رفتار ستمكاران و خونخواران روزگار است كه خودشان شخصا فرمان كشتار بيچاره گان و درمانده گان را مي دهند و سپس اظهار بي اطلاعي مي كنند و گناه را به گردن قواد خودشان مي اندازند در صورتي كه دستور تمامي جزئيات ظلم و ستم و كشت و كشتار را خودشان مي دهند.

آيا انكار ابن تيميه با تمام بي حيائي و پرروئي كه واقعا مانند وي مرد بي حيائي تاريخ در صفحه ي روزگار نشان نداده به درد مي خورد كه انكار كرده اهل بيت سيدالشهداء (ع) را به شام أسير نبرده اند؟ و رأس مطهرش را به يزيد ارمغان نفرستاده اند؟ و با چوب خيزران بر لبهاي مباركش نزده است؟ چنانچه در همان رساله كه آقاي دكتر نامبرده نشر كرده اين مسلمات تاريخ را انكار نموده است و آقاي دكتر يك حرف و كلمه ي در پاورقي آن چيزي ننوشته است. و گويا در آن هذيان و لاطائلات


و انكار واضحات با وي موافقت نموده است و اگر با ابن تيميه در آن عقائد و انكار واضحات موافقت نداشت نوشته ي وي را نشر نمي كرد و هذيانهاي او را پخش نمي نمود.

آيا يزيد از قضيه ي جانگداز كربلاء و آن فاجعه ي عظيمه به دست ابن زياد كه پس از شور با سرجون بن منصور رومي از بطارقه ي (پاتريك) روم حكومت عراقين- كوفه و بصره- را به وي واگذار كرد كه سيدالشهداء (ع) را او مي تواند دفع كند يا بيعت بگيرد اطلاع نداشت؟

آيا يزيد از فاجعه ي (حره) قتل عام مدينه ي رسول الله (ص) خبردار نبود؟ كه چه جنايتها ببار آمده كه قلم از نگارش آنها شرم دارد.

آيا يزيد از خراب كردن كعبه ي مباركه و اهانت به خانه ي خدا بي خبر بود؟ و امر به تخريب بيت الله الحرام نكرده بود؟

پس يزيد كدام اوصاف حميده را دارا بوده كه اهل سنت (يعني وهابي مسلكها) آنها را متذكر مي شوند؟ خوب بود آقاي دكتر كه معلوم مي شود خود در مسلك ابن تيميه است از آن محامد اوصاف شمه ي بيان مي كرد تا مردم از خواندن آن محامد صفات يزيد بهره مند مي شدند و آقاي دكتر را در نشر آن اوصاف حميده كه در يزيد بوده برخوردار شده و بوي تحسين مي گفتند و آقاي دكتر مأجور عندالله مي شد، و او را روشنفكر دانسته و وي را داخل سائر روشنفكران مي دانستند كه تبعيت از اجانب و كفار را روشنفكري به حساب مي آورند.

آيا در يزيد اوصاف حميده و صفات پسنديده سراغ داريد؟


يزيدي كه كارش قماربازي و شراب خواري و ميگساري و ميمون بازي و رقص [3] پس از مستي بوده كه در وصفش آمده: «يزيد الخمور و القرود و الفهود» در صفحات تاريخ چيزي ديگري ثبت شده است؟

يزيد كه به محارمش دست خيانت دراز مي كرد و محرم و نامحرم نمي شناخت اوصاف حميده ي ديگري داشت؟

در حالات يزيد رجوع شود به كتابهاي خود اهل سنت كه چه جنايتها و اوصاف كثيفة و حالات خبيثة در صفحات آنها ثبت كرده اند، كه من اين صفحات را بيشتر از اين منزه مي دانم كه با شرح تاريخچه ي آن مرد لعين كه نشو و نماي مسيحي كرده سياه نمايم، و حالات و اوصاف حميده ي وي را بنا به عقيده ي دكتر نامبرده-در اين صفحات بنگارم و در جواب رساله ي كه از ابن تيمية نشر كرده و فتوائي كه از آقاي غزالي به ضميمه ي آن چاپ نموده كلمات ارزنده ي يكي از مشاهير علماي أهل سنت را در اينجا نشر مي دهم كه در جواب يكي از طرفداران يزيد نگارش داده تا آقاي دكتر عقيده ي وهابيهاي صحراي خشك نجد را نسبت به اهل سنت نداده و ساحت آنها را آلوده به حرفها و كلمات نالايق و ناهنجار ابن تيمية و غزالي صاحب احياءالعلوم كه مشحون از خرافات و طعون است ننمايد.



پاورقي

[1] در سؤال از ابن تيمية گفته شده ص 7 که طرفداران يزيد به نبوت وي نيز قائلند ولي اين رويه‏ي ديرينه‏ي فراعنه‏ي روزگار است که نخوت و کبر و خودپرستي و تجبر و تفرعن آنها را وادار مي‏کند بالاخره خود و جان‏نثارانش و نوکران جيره‏خوارش او را به مقام نبوت رسانيده و آخرالامر خداوند قادر متعالش مي‏خوانند و او هم مغرور و مشتبه شده و از حب جاه و رياست (انار بکم الاعلي) مي‏گويد اين يک ناموس مطرد در قاموس فراعنه‏ي روزگار است اختصاص به يزيد و طرفدارانش ندارد مگر از آنها کسي پيدا شود که داراي ايمان گرچه ضعيف هم باشد داشته باشد و الا رويه‏شان همان است.

[2] معلوم مي‏شود مراد دکتر از اهل سنت اتباع ابن تيميه است و الا مشهور ميان اهل سنت ملعون بودن يزيد است.

[3] رجوع شود به کتاب عنوان المعارف ص 13 تأليف صاحب ابن عباد طالقاني (ره) مطبوع در ضمن «نفائس المخطوطات» ط- نجف اشرف سال: (1371) ه. ق.