بازگشت

تحقيق درباره ي علي اصغر و عبدالله رضيع


ص:- 354- س:- 10 -9 (رباب مادر سكينه و عبدالله رضيع است)

مشهور در كتب مقاتل و تواريخ آنست: طفل خوردسالي از اولاد حضرت سيدالشهداء عليه السلام در روز عاشوراء با اصابت تير بر گلوي نازنين او شربت شهادت نوشيده و مظلوميت سيدالشهداء (ع) و جنايات ضد انساني بني أمية را به تمامي اهل عالم تا أبد آشكارا ساخته است.

و با نظر سطحي آن طفل را كه (عبدالله رضيع) است و وجود او و تير خوردنش از مسلمات است عبارت از (علي اصغر) مي دانند و يكي مي شمارند.

و چون در زيارت ناحيه ي مقدسه فقط از عبدالله رضيع اسم برده شده و به نام «علي اصغر» طفلي در زيارت ناحيه نيست از اينجا تصور اتحاد و يكي بودن پيش آمده است و درست دقت نشده و شايد به اذهان نيامده كه چند نفر طفل نابالغ و صغير روز عاشوراء در ميدان كربلاء هدف تيرهاي اوباش و دژخيمان و جان نثاران يزيد پليد گشته است.

در صورتي كه بيشتر از ده نفر از بني هاشم از شهداء كربلاء هستند


كه اسامي مباركه ي آنها در زيارت ناحيه ي مقدسه نيامده معلوم مي شود در زيارت ناحيه نظر به تعداد اسامي تمامي شهداء نبوده است شايد به اسامي اشخاصي كه جلالت شان بيشتر است اشاره فرموده اند.

و از فرمايش امام سجاد (ع) كه فرموده: ذبحت اطفالنا. معلوم مي شود اطفالي در كربلاء ذبح شده اند منحصر به يك نفر نيست.

پس از دقت معلوم مي شود أحوالات آن اطفال خصوص دو طفل صغير امام (ع) را كه عبارت از (عبدالله رضيع) و (علي اصغر) است به هم خلط كرده و حالات مخصوص يكي را درباره ي ديگري نقل كرده و به هم مشتبه شده است.

عبدالله از لقبش: «رضيع» معلوم است كه شيرخوار بوده و از تصريح شيخ مفيد (ره) و شيخ طبرسي (ره) در ارشاد و اعلام الوري روشن است كه امام (ع) در جلو خيمه ها نشسته و آن طفل را از بانوان حرم خواسته و سيد (ره) در لهوف فرموده: زينب كبري عليهاالسلام آن را آورده به امام (ع) داده كه وداع كند و مادر آن طفل رضيع رباب بنت امري ء القيس و نامش عبدالله است كه شش ماهه و شيرخوار بوده و او را در جلو چشم بانوان حرم امامت در حالي كه مادرش در جلو خيمه ايستاده بود [1] از گلويش حرملة با تير زده و آن موقع احوال بانوان


عصمت و مخدرات حرم امام (ع) چقدر دگرگون شده و در چه حال مي شوند؟ خدا مي داند.

ابوالفرج اصفهاني گويد: چنانچه مسندا نقل كرده امام حسين (ع) غلامي را خواست و او را در بغل خود نشانيد و عقبة بن بشير تيري انداخت و او را ذبح كرد.

از اين تعبير ابوالفرج و همچنين از تعبيرات بزرگان مانند شيخ مفيد (ره) كه فرموده: (و اجلسه في حجره) ص 254 ارشاد. ظاهر است كه آن طفل را امام (ع) در حجر خود نشانيده و دور از اعتبار عاديست كه نوزاد در بغل انسان بنشيند چنانچه نقل خواهد شد لابد بايد بر حسب عادي سن طفل قدري بزرگتر باشد تا امام (ع) او را در حجر مبارك خود بنشاند.

شيخ مفيد (ره) فرموده: كه امام (ع) جنازه ي عبدالله را آورده نزد جنازه هاي شهدا از اهل بيتش گذاشت و گويد: «ثم حمله حتي وضعه مع قتلي اهل بيته» ص 254- ارشاد.

و عبدالله رضيع كه تير به گلويش در جلو چشم مخدرات خاندن عصمت و مادرش رباب نشسته و او را ذبح كرده امام (ع) او را به خواهرش زينب كبري داده و سپس دو كف مبارك خود را از خون طفل پر كرده و به طرف آسمان انداخته است چنانچه در لهوف است يا به قول ديگر به زمين ريخته است چنانچه در ارشاد شيخ مفيد (ره) و تاريخ طبري است.


و سيد (ره) در لهوف فرموده: امام (ع) مصارع جوانان و احبه ي خود را ديد و ندا فرمود آيا معيني است كه به ما كمك كند و فرموده: فارتفعت اصوات السناء بالعويل فتقدم الي باب الخيمة و قال لزينب عليهاالسلام ناوليني ولدي الصغير حتي أودعه فاخذه و أو مأ اليه ليقبله فرماه حرملة بن كاهل بسهم فوقع في نحره فذبحه فقال لزينب: خذيه ثم تلقي الدم بكفيه فلما امتلاء تارمي بالدم نحو السماء ثم قال: هون علي ما نزل بي انه بعين الله تعالي قال الباقر (ع): فلم يسقط من ذلك الدم قطرة الي الارض. لهوف ص 66 ط صيدا.

امام (ع) كه هر دو كف مبارك را پر از خون طفل فرموده بعد از آن كه او را به خواهرش داده و او طفل را از امام (ع) گرفته پس از آن هر دو كف را پر از خون كرده و به آسمان انداخته است چنانچه اعتبار و عادت هم آن را مي رساند اگر طفل در حالي كه در بالاي دستهاي امام عليه السلام بوده هر دو كف را نمي تواند پر از خون نمايد و طفل را هم نگاه دارد مگر يك كف را پر نمايد و پر كردن هر دو كف شاهد آنست كه بعد از دادن طفل به خواهرش زينب كبري عليهاالسلام اين كار را عملي فرموده است چنانچه صريح عبارت سيد (ره) در لهوف است و نقل شد.

و در عبارت شيخ مفيد (ره) در ارشاد و سيد (ره) در لهوف ذكري از عطش طفل «عبدالله رضيع» در ميان نيست فقط اين است كه امام عليه السلام آمد جلو خيمه ها و طفل صغير را خواست براي اين كه وداع فرمايد و او را مي بوسيد در آن هنگام هدف تير حرملة قرار گرفت.


سبط ابن الجوزي در تذكره الخواص گويد: فالتفت الحسين فاذا بطفل له يبكي عطشا فأخذه علي يده و قال يا قوم ان لم ترحموني فارحموا هذا الطفل فرماه رجل منهم بسهم فذبحه فجعل الحسين يبكي و يقول: اللهم احكم بيننا و بين قوم دعونا لينصرونا فقتلونا فنودي من الهوي «دعه يا حسين فان له مرضعا في الجنة » [2] .

اين طفلي كه سبط ابن الجوزي اسم او را ذكر نكرده و قضيه ي تيرخوردن او را بيان نموده كه از جهت عطش گريه مي كرده و امام عليه السلام او را بالاي دست مبارك گرفته و خطاب به آن قوم ستمكار و درنده هاي بيابان كرده و فرموده: هرگاه به من رحم نمي كنيد به اين طفل رحم كنيد و او را با تير زده اند.

اين حالات كه طفل را در مقابل آن قوم نگاه داشه مغايرت با جريان (عبدالله رضيع) دارد بلكه اين طفل علي اصغر است كه از عطش گريه كرده و امام عليه السلام او را آورده و براي او آب خواسته و فرموده اگر به من رحم نمي كنيد به اين طفل رحم كنيد و او را نيز هدف تير جفا قرار داده اند از اينجا ظاهر مي شود كه حالات اين دو طفل را به هم خلط كرده اند و ندائي كه از آسمان آمده «دعه يا حسين فان له مرضعا في الجنة» اين خطاب درباره ي عبدالله رضيع است كه امام عليه السلام به مجرد


شنيدن آن ندا طفل را به خواهرش زينب كبري داده است چون قضايا به هم مشتبه شده سبط ابن الجوزي آن ار درباره ي علي اصغر ذكر كرده است.

علي اصغر شيرخوار نبوده بعضي گفته اند: كه چهار سال داشته و از نماز خواندن امام عليه السلام به وي چنانچه نقلش مي آيد ظاهر مي شود كه شش سال داشته است [3] و بعضيها بيشتر از آن نيز گفته اند [4] .


پاورقي

[1] ذخيرة الدارين ص 141 ط نجف.

[2] تذکرة الخواص ص 144.

[3] محقق طوسي خواجه نصيرالدين قدس‏سره در نقد المحصل فرموده: فرزند ديگر امام حسين عليه‏السلام که هفت سال داشته به نام علي در روز عاشوراء شهيد شده است ص 179 ط مصر.

[4] عبدالله الرضيع تأليف کاظم الحلفي ص 17 ط نجف (1376) ق.