بازگشت

توبه كردن هفتاد نفر از مشايخ شام در حضور امام


گويند: هفتاد كس از مشايخ دمشق بطلاق و عتاق و حج سوگند خوردند كه ما پيغمبر را بغير از يزيد خويشي ندانستيم و همه از زين العابدين عذر خواستند و زاري كردند و او همه را عفو فرمود [1] .


تبليغات خلاف واقع در حق بزرگان دين كه ورثه ي ائمه ي طاهرين اند (عليهم السلام) در هر دوره به شكلي روي كار آمده چنانچه در حق ائمه ي معصومين سلام الله عليهم در عصر خودشان تهمت ها و افتراها و اكاذيب به آنها نسبت داده اند در حق نواب عام آن حضرات و علماي اعلام ني نظائر آنها را گفته اند شمه ي از آنها را در كتاب (سفرنامه ي بافت) نگارش داده و مقداري از آنچه در عصر حاضر به وقوع پيوسته به قلم آورده و اوضاع علماي سوء و متشبهين به علماء را شرح داده ام.

مسعودي در مروج الذهب گويد: و نزل عبدالله بن علي الشام و وجه الي ابي العباس السفاح اشياخا من اهل الشام من ارباب النعم و الرياسة من سائر اجناد الشام فحلفوا لابي العباس السفاح انهم ما علموا لرسول الله صلي الله عليه و آله قرابة و لا اهل بيت يرثونه غير بني أمية حتي وليتم الخلافة [2] .

تبليغات خلاف واقع بني أمية بر عليه خودشان و بر عليه اهل بيت عليهم السلام و اقرباء واقعي رسول الله صلي الله عليه و آله و رسوخ آن در اذهان مردم شام به اندازه ي رسيده كه در افكار مشايخ دمشق بنا به نقل صاحب تاريخ (تجارب السلف) چنانچه گذشت جاگير شده بود و اگر ورود اسراء خاندان رسالت به شام و دمشق وقوع نيافته بود پرده از روي كار برداشته نمي شد و نقل تجارب السلف معتبر است زيرا تاريخ مزبور از مآخذ و مصادر محسوب است و اخيرا تعليقات و حواشي عموزاده ي معظم دانشمند محترم استاد


حسن قاضي طباطبائي بر آن كتاب مستقلا چاپ و از طرف دانشكده ي ادبيات و علوم انساني تبريز منتشر گرديده است و تعليقات پرارزشي بر آن تاريخ نگارش داده اند.

يزيد خيال كرده چنانچه صورت ظاهر حال نشان مي داد بر حسين بن علي سيدالشهداء عليهماالسلام غالب آمده و سلطنت شومش استقرار يافت و خود و اعقاب و احفادش مالك رقاب أمم و قهرمان الماء و الطين گرديد و تا قرنها اولاد و احفاد شومش السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان خواهند شد ولي در عالم خيال هم تصور نمي كرد كه در واقع سيدالشهداء عليه السلام غالب است و آخر كار يزيد برعكس آنست.

و لذا دراندك مدت از اريكه ي تخت شوم سلطنت به زمين افتاده و سرنگون گرديد و تا أبد رسوا شد و پس از خودش پسرش معاوية ابن يزيد در بالاي منبر در مسجد دمشق رسوائي پدر را بر عموم اعلان نمود يزيد به اندازه ي از كشتن سيدالشهداء عليه السلام شاد و مسرور بود كه ابن زياد را نزد خود طلبيد و به او انعام و جائزه داد.


پاورقي

[1] تجارب السلف ص 69 ط 2 تهران.

[2] رجوع شود به مروج الذهب ج 3 ص 43 ط مصر سال: (1377) ه. ق.