بازگشت

در مقتل اسفرائني به آمدن اسراء در (بيستم) صفر تصريح كرده


هامش: ص:- 199- س:- 9 مقتل اسفرائني....

نظر بر اين كه كتاب مقتل «اسفرائني» پر از جعليات و نقليات قصه سرايان است و لذا در طبع اول اين كتاب «تحقيق» به آن اعتماد نكرده و از آن نقلي ننموده و آن را در مطلبي گر چه موافق ادعاء ما باشد مصدر نقل قرار نداده بودم ولي چون طرفدار شبهات آن كتاب را در رديف مصادر نقليات خود آورده و به آن به اعتقاد خودش اعتماد كرده و لذا آنچه در آن كتاب نقل كرده و به آمدن اهل بيت در بيستم صفر به كربلاء و آوردن رأس مطهر و الحاق آن به جسد اطهر تصريح كرده در اينجا بياورم تا براي خوانندگان محترم روشن شود در كتابي كه خود طرفدار شبهات به نقليات آن تمسك كرده و چنگ زده و نسبت به داستانهاي راهها از كوفه تا به شام به آن اعتماد نموده در خود همان كتاب به مراجعت اسراء خاندان رسالت به كربلاء در بيستم صفر و آوردن رأس مطهر تصريح نموده و گفته: كه يزيد قائدي از قوادش را فراخواند و هزار نفر به وي ضم كرد و امر كرد اسراء را به مدينه برده يا هر مكاني


كه خواسته باشند ببرد و تمامي آنچه به اسراء اهل بيت لازم باشد فراهم و برآورده نمايد و رأس مطهر را به آنها داد و اسراء نيز آن را اخذ كرده و به راه افتادند و به كربلاء رسيدند و رأس مطهر را با جسد اطهر دفن كردند و عين عبارات مقتل اسفرائني را بياورم:

«دعا بقائد من قواده و ضم اليه ألف فارس و أمره أن يسير بهم الي المدينة أو أي مكان شاؤا و أن يقضي لهم جميع ما يلزم ثم حشا الرأس بالمسك و الكافور و سلمها لهم فأخذوها و ساروا الي كربلاء و دفنوها مع الجسد الشريف......»

پس از آن از اقوال سنيها نسبت به رأس مطهر نقل كرده و در ضمن آن به قصه ي جعلي و داستان دروغي كه بر حسب اعتبار عقلي هم بعيد است اشاره نموده و چنين گويد:

«و روي ان اليزيد بعد ان ارسل عليا و من معه أمر بدفن الرؤس الا رأس الحسين فانه أرسلها خارج دمشق و معها خمسين فارسا يحرسونها ليلا و نهارا و ذلك من كثرة خوفه و فزعه فلما مات أتي بها الحراس و وضعوها في خزانته».

خواننده ي عزيز در وجدان خود مي داند كه قول مذكور دور از عقل است و در اغلب كتبي كه راجع به رأس مطهر اقوال متعدده نقل شده به اين قول اشاره و اعتنائي نشده است.

بعد در مقتل مذكور گويد:

هذا ما ورد في دفن الرأس و اما علي و أخوته فانهم لما خرج


بهم القائد من دمشق و وصلوا الي بعض الطريق قالوا بالله عليك يا دليلنا مربنا علي طريق كربلاء لكي نجدد عهدا بيننا فقال لهم: سمعا و طاعة و سار بهم الي أن دخلوا كربلاء و كان ذلك اليوم يوم عشرين من شهر صفر فوافاهم جابر بن عبدالله الانصاري و جماعة من أهل المدينة و أقاموا البكاء و الحزن حتي ضجت الارض ثم ساروا قاصدين المدينة...... [1]

از عبارت مقتل مذكور كه گويد: «و أمره أن يسير بهم الي المدينة أو أي مكان شاؤا و أن يقضي لهم جميع ما يلزم».

كاملا روشن و واضح مي شود كه يزيد امر كرده بود تمامي آنچه به اسراء خاندان رسالت در مراجعت از شام لازم باشد فراهم آيد و اذن و اختيار داده بود كه به هر جا و هر مكان بخواهند بروند مختارند.

پس آنچه محدث نوري (ره) فرموده [2] : كه اسراء اهل بيت از شام به قصد وطن خودشان مدينه ي منورة خارج شده و بي اطلاع يزيد پليد هرگز ميسر نبود به عراق بيايند...... تا آخر آنچه گذشت.

وجهي ندارد، و تصريح صاحب مقتل مذكور كه يزيد امر كرد كه آنها به مدينه و هر مكاني را كه خواسته باشند بروند و هر چه لازم باشد


آن را فراهم و عملي نمايند. به تمامي توهمات محدث نوري (ره) خط بطلان مي كشد .

و نيز از تصريح كتاب مقتلي «مقتل اسفرائني» كه طرفدار شبهات به آن اعتماد نموده و به داستانهاي وي در عرض راهها از عراق تا شام به آن چنگ زده واضح مي شود كه بايد نسبت به آمدن اسراء به كربلاء در بيستم صفر و آوردن رأس مطهر را با خودشان و ملحق كردن آن به جسد اطهر نيز اعتماد نمايد و اگر در غير بيستم صفر سال (61) هجرت بود صاحب مقتل به آن تصريح مي نمود مطلق گذاشتن منصرف به ماه صفر سال (61) مي باشد.



پاورقي

[1] مقتل اسفرائني ص 54-ط- قديم- مصر.

[2] رجوع شود به کتاب ص 278 -277.