بازگشت

جنگ «شوشتر» و اسير شدن هرمزان


و به نكته ي در اينجا ناگزير از اشاره هستم: جمعي از مؤرخين


تصريح كرده اند كه محمد بن جعفر بن ابيطالب و برادرش عون بن جعفر در روز (شوشتر) شهيد شده اند و در همان روز (هرمزان) [1] اسير شد و بدون شك روز نامبرده در زمان خلافت عمر واقع شده و بعد از روز


مزبور تقريبا به شش سال [2] عمر از دنيا رفته پس چطور جمعي نوشته اند كه ام كلثوم را بعد از قتل عمر عون بن جعفر يا محمد بن جعفر و بعد از آن عون تزويج كرده است جنانچه از ابن قتيبة نيز نقلش گذشت با اين كه خود ابن قتيبة در المعارف گويد [3] : و استشهد محمد بن جعفر بتستر و اما عون بن جعفر فقتل بتستر ايضا و لا عقب له.... و نگارش اين دو مطلب از ابن قتيبة تناقض واضح است.


پاورقي

[1] هرمزان را نزد عمر آوردند هرمزان خود را با حيله از کشته شدن نجات داد در تواريخ چنانچه ابن اثير در تاريخ کامل نقل کرده ج 2 ص 549 و ابوحيان توحيدي در کتاب البصائر و الذخائر آورده گويد: لما اراد عمر بن الخطاب قتل الهرمزان استسقي ماء فأتي به فامسک القدح في يده و اضطرب فقال له عمر: لا بأس عليک اني غير قاتلک حتي تشربه فالقي القدح من يده و امر عمر بقتله قال: او لم تؤمني؟ قال: کيف امنتک؟ قال: قلت: لا بأس عليک حتي تشربه، فقولک: لا بأس امان و لم اشربه، فقال الزبير و أنس و ابوسعيد الخدري: صدق يا اميرالمؤمنين، فقال عمر: قاتلک الله اخذت أمانا و لم أشعر. البصائر ج 2 ص 120 ط دمشق. و ابن اثير گويد: فاقبل علي الهرمزان و قال: خدعتني والله لا انخدع الا ان تسلم، فاسلم ففرض له في الفين و انزله المدينة و کان المترجم بيهما المغيرة بن شعبة و کان يفقه شيئا من الفارسية الي ان جاء المترجم. کسي که خود را جانشين پيغمبر (ص)پنداشته کاملا آشنائي به زبان فارسي نداشته و احتياج به مترجم داشته است پس جاهل بوده او نمي‏تواند جانشين پيغمبر اکرم (ص) باشد مگر با دسيسه‏سازي و خلافت انتخابي و شوري بازي مثل رئيس‏جمهوري نه خلافت الهي و امامت خدادادي پس اصل مبني و اساس فرق زيادي دارد با مباني ما نمي‏سازد.

[2] چنانچه ابن اثير در کامل گفته: جنگ شوشتر در سال (17) هجرت واقع شده و بعضي گفته: درسال: (19) و گفته شده که در سال: (20) شوشتر فتح شده در هر حال در زمان حيات عمر فتح شوشتر واقع گرديده است. رجوع شود به تاريخ کامل ج 2 ص 546 ط بيروت و ابن خلدون گفته که فتح شوشتر در سال (17) و گفته شده که در سال (16) واقع شده است تاريخ ابن خلدون ج 2 بقيه‏ي جزء ثاني ص 113.

[3] ص 206 دارالکتب سال (1960) م.