بازگشت

كيفيت تيمم و توضيح آن


و اگر مراد از «تعفير الجبين» خود جبين باشد كه به طرفين پيشاني اطلاق مي شود چنانچه ظاهر عبارت (جبين) همين است و در تيمم هم كه مسح بايد به جبهه و جبينين باشد چنانچه مقتضاي روايات


است و مراد مسح كردن به پيشاني و طرفين پيشاني است كه با كف دست كه عبارت از تمامي باطن دست است و باطن انگشتهاي نيز داخل كف مي باشد و در موقع مسح بايد انگشتان ابهام را باز نگاه داشته كه به پيشاني و جبينين [1] يعني طرفين پيشاني كه چندان مو ندارد مسح شود.

و متأسفانه غالب اشخاص با اين كه مسأله ي تيمم از مسائل مبتلي به و عام البلوي است از اين نكته غافل و در موقع تيمم انگشت ابهام را ضم به انگشت سبابه كرده و از مسح به جبينين غفلت دارند يا مثل


بعضيها خيال مي كنند در موقع مسح كه طولا با كف تا ابروها و بالاي بيني مسح شد دوباره عرضا نيز مسح نمايند تا مسح جبينين به عمل آيد در صورتي كه اشتباه محض است.

پس بنا بر آنچه گفته شد مراد از (تعفير الجبين) گذاشتن طرفين پيشاني بر خاك در حال سجده ي شكر است نه سجده ي نماز باشد كه غايت تذلل در مقابل عظمت كبريائي پروردگار عالم است و دوري از كبريائي انساني است و غرض ارشاد مؤمن بر تذلل بوده و اين كه بهتر آنست: در سجده ي شكر جبينين را به خاك بگذارند.

و از اين معني كه براي حديث شريف بيان كرديم سيد محقق صاحب مدارك قدس سره فرموده كه ظاهر آنست كه تعفير جبينين رجحان شرعي دارد.

و علامه ي طباطبائي سيدنا بحرالعلوم قدس سره در منظومه در سجده ي شكر فرموده:



و الخد اولي و به النص جلا

و في الجبين قد أتي محتملا



چنانچه در سجده ي شكر گذاشتن خدين يعني طرفين رو را بر خاك بهتر است و ميان شيعه ي اماميه در تعفير خواه مراد از (جبين) پيشاني باشد يا خود (جبين) باشد كه ظاهر هم آنست احدي اختلاف ندارد ولي اهل سنت به تعفير ملتزم نيستند خواه در سجده ي نماز باشد يا در سجده ي شكر بلكه جمعي از آنها مانند نخعي و مالك و ابوحنيفه سجده ي شكر


را مكروه دانسته اند بلي بعضي از حنبلي ها [2] و شافعي ها [3] جايز دانسته موقعي كه نعمتي به انسان رخ دهد يا نقمتي از انسان زائل گردد.


پاورقي

[1] راجع به جبين و جبهه و تشخيص ساير موارد سر و صورت و اعضاء خارجي و داخلي انسان بطور دقيق رجوع شود به کتاب (الانسان) علي فکري مصري ط مصر سال 1353 ق .

و خواننده‏ي عزيز بايد به جملات زير دقت نمايد:

از دقت در کتب لغت معني «جبين» چنين است:

الجبين مافوق الصدغ. و الصدغ ما بين العين و الاذن. و در تيمم بايد به جبهه و جبينين مسح شود پس بايد با کف دستها به پيشاني و بالاي صدغ که بالاي ميان گوش و چشم است مسح شود و اين ترتيب وقتي عملي مي‏شود که انگشت ابهام را بايد باز نگاه داشت و مسح نمود که جبين که عبارت از بالاي صدغ يعني بالاي ميان گوش و چشم است با پيشاني با هم مسح شود، با انگشت ابهام دست راست به جبين طرف راست مسح شود که انگشت ابهام به فوق صدغ يعني بالاي ميان گوش و چشم عرضا و طولا برسد که تمام جبين را بگيرد و بر آن مسح به عمل آيد و با انگشت ابهام دست چپ به جبين طرف چپ مسح مي‏شود به نحوي که گفته شد. و تعجب است در اغلب رساله‏هاي عمليه‏ي فارسي اندازه‏ي دو طرف پيشاني «جبينين» و کيفيت کشيدن کف دست را بر آن درست روشن توضيح نداده‏اند.

[2] رجوع شود به المغني ابن قدامه ج 1 ص 626.

[3] رجوع شود به کتاب الام ج 1 ص 116 و ايضا کتاب الام ج 1 ص 134 ط مصر سال 1381 ق.