دليل چهارم علامه ي محدث نوري بر نيامدن اسراء در اربعين
چهارم از دلائل محدث نوري (ره) كه بر نيامدن اسراء اهل بيت عليهم السلام به كربلاء در اربعين اول ذكر كرده آنست كه شيخ جليل القدر عمادالدين ابوالقاسم طبري آملي كه از تلامذه ي شيخ ابوعلي فرزند شيخ طوسي (ره) است در كتاب بشارة المصطفي كه از كتب نفيسه ي موجوده است مسندا روايت كرده از اعمش كه از بزرگان محدثين است و او از عطية بن سعد بن جناده ي عوفي كوفي جدلي كه او نيز از روات اماميه است [1] و اهل سنت
در كتب رجال خود تصريح كرده اند كه او راستگو بود و در سنه 111 وفات كرد روايت كرده كه گفت:
با جابر بيرون رفتيم به جهت زيارت حسين بن علي صلوات الله عليهما آنگاه شرح داد كيفيت ورود خود و جابر را به كربلاء و اجمال آن آنكه جابر غسل كرد و خود را شبيه محرمان نمود و به سعد خوشبو كرد و چون نابينا بود عطيه دستش را به قبر مطهر رساند پس بي هوش شد آب بر او پاشيد به حال آمد پس بسوز دل سخناني جگرسوز به آن حضرت عرض كرد آنگاه بر شهداء سلام كرد و در آخر كلامش گفت: كه ما نيز شريك بوديم در آن امري كه داخل شديد يعني مجادله و مقاتله
و نصرت ذريه ي خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله و شهادت.
عطيه گفت: ما رنجي نكشيديم و شمشيري نزديم و سرهاي اين گروه از بدن جدا و زنان شان بيوه و فرزندان شان يتيم شدند چگونه در اجر با ايشان شريك باشيم؟ جابر در جواب حديث نبوي را كه خود شنيده بود ذكر نمود كه هر كس دوست دارد عمل قومي را با ايشان در ثواب آن عمل شريك باشد و گفت: نيت من و اصحابم بر همان نيت حسين عليه السلام و اصحاب اوست.
آنگاه فرمود: مرا ببريد به طرف خانه هاي كوفه چون قدري از مسافت راه طي شد فرمود اي عطيه آيا تو را وصيتي بكنم و گمان ندارم بعد از اين سفر ديگر تو را ملاقات كنم پس امر كرد او را به دوستي دوستان آل محمد عليهم السلام و دشمني با دشمنان ايشان.
پاورقي
[1] چون عطيه عوفي را در افواه و در مقتلهاي غير معتبر که از قلم نااهلان تراوش نموده غلام جابر شهرت دادهاند ولي حقيقت ندارد بلکه او يکي از بزرگان روات اماميه و از محدثين است علاوه مرد مبارز با دستگاه ديکتاتوري بنياميه بوده اجمالا به شرح حالش در اينجا پرداخته شود تا کاملا معرفي شده و آن مرد جليل شناخته گردد.
عطيه از اهل کوفه و کنيهي وي ابوالحسن است در زمان خلافت اميرالمؤمنين سلاماللهعليه ديده به دنيا گشوده مادرش کنيز رومي بوده از خود عطيه نقل شده که گفته: وقتي از مادر تولد يافتم پدرم مرا پيش اميرالمؤمنين عليهالسلام آورده که در کوفه تشريف داشت و عرض کرد اين غلام از مادر متولد شده و استدعاي نامگزاري کرد امام (ع) فرمود: هذا عطية الله. و لذا او عطيه ناميده شد و يک صد درهم براي او تعيين فرمود و عطاي من به پدرم داده شد پدرم از آن روغن و عسل خريد. و لابد اين موضوع را عطيه از پدر و کسان خود بعدا شنيده و نقل کرده و در بعض جاها از عطيه (عطا) تعبير آوردهاند بعيد نيست از فرمايش اميرالمؤمنين (ع) که فرموده: هذا (عطية الله) که قريب به مضمون هذا (عطاء الله) است.
عطيه با ابن اشعث بر عليه حجاج بن يوسف ثقفي ستمکار و خونخوار معروف دورهي اموي خروج کرد بلکه از خونآشامي آن دژخيم مشهور جلوگيري شود و بعد از منهزم شدن لشکر ابن اشعث عطيه به فارس گريخت حجاج به محمد بن قاسم ثقفي در فارس نوشت که عطيه را دعوت کند و لعن کردن بر اميرالمؤمنين (ع) را به وي تکليف نمايد و اگر قبول نکرد به وي چهار صد تازيانه بزند و سر و ريش او را بتراشد محمد بن قاسم عطيه را خواست و نامهي حجاج را به وي خواند عطيه از پيشنهاد حجاج سر زده قبول ننمود و حاضر نشد به اميرالمؤمنين (ع) ناسزا گويد محمد او را چهار صد تازيانه زده و سر و ريش وي را تراشيد وقتي که قتيبة والي خراسان شد عطيه پيش او رفت و در خراسان بود تا عمر بن هبيره والي عراق شد عطيه به وي نامه نگار شده و از او درخواست اذن کرد به عراق رود او هم اجازه داده عطيه به کوفه آمد و پس از بازگشت به کوفه وطن خود در آنجا تا سال 111 زندگي کرد و در سال نامبرده وفات يافت و او نقل احاديث ميکرد و ثقه بود خلاصه از طبقات ابن سعد ج 6 ص 304 ط بيروت معلوم ميشود عطيه در موقع آمدن جابر به زيارت سيدالشهداء (ع) در اربعين در مدينه بوده و در حضور آن بزرگوار به کربلاء مشرف شده و جابر را با خود پس از زيارت به کوفه برده و مهمانش بوده است.
و از بعض تفاسير قرآن کريم معلوم ميشود عطيه از مفسرين بوده و بعض اقوال او را در تفسير آيات شريفه نقل کردهاند رجوع شود به مجمع البيان طبرسي (ره) ج 5 ص 208 ط صيدا. و عطيه کسي است که خطبهي حضرت زهراء عليهاالسلام را در غصب فدک از عبدالله بن حسن شنيده و نقل کرده است رجوع شود به کتاب «بلاغات النساء» ابن طيفور متوفي (280) ق و شيخ استاد کاشف الغطاء قدسسره در کتاب نفيس اصل الشيعة و اصولها عطيهي عوفي را از طبقهي تابعين و شخص سوم از آنها شمرده است.