خالد در جنگ روم و اسلام آوردن جرجة
خبر وفات ابوبكر به خالد بن وليد در جنگ روم كه ابوبكر دستور داد خالد از عراق به روم رفت و مثني به حارثه را در عراق گذاشت به واسطه ي بريد به وي رسيده است چنانچه ابن الاثير در تاريخ كامل در ذكر وقعه ي (يرموك) در حوادث سال 13 هجرت ضمن بيان فتوحات شام نقل كرده كه (جرجة) از لشكر روم ميان صفهاي قشون روم و مسلمين آمده و خالد را خواسته و بعد از امان دادن به يكديگر و مكالمات زياد به خالد گفت: فاخبرني الي ما تدعوني؟ قال خالد: الي الاسلام او الجزية او الحرب قال: فما منزلة من الذي يجيبكم و يدخل فيكم؟
قال: منزلتنا واحدة [1] قال: فهل له مثلكم من الاجر و الذخر؟ قال: نعم و أفضل لاننا اتبعنا نبيا و هو حي يخبرنا بالغيب [2] و نري منه العجائب و الايات و حق لمن رأي ما رأينا و سمع ما سمعنا ان يسلم، و انتم لم تروا مثلنا و لم تسمعوا مثلنا فمن دخل بنية و صدق كان افضل منا فقلب جرجة ترسه و مال مع خالد و اسلم و علمه الاسلام و اغتسل و صلي ركعتين ثم خرج مع خالد
فقاتل الروم.
پاورقي
[1] در اينجا بايد مکالمهي يک نفر قائد و سرلشکر اسلامي را با يک نفر قائد غيرمسلمان مورد دقت و تأمل قرار داد که چطور اگر کسي مسلمان شد او را از هر جهت با خودش يکسان و مساوي ميداند و ابدا به جزئي برتري بر خودش نسبت به وي قائل نيست بلکه او را اگر اسلام بياورد از خودش افضل ميداند.
[2] خالد ميگويد: که رسولالله صلي الله عليه و آله از غيب به ما خبر ميداد ولي در روزگار ما جمعي در ايران ما از تازه به دوران رسيدها ميگويند: آيا پيغمبر و امام عليهالسلام غيب ميداند؟ در صورتي که قرآن مقدس با صراحت غيب را به پيغبمر و امام عليهالسلام ثابت ميکند چون به پيغمبر که ثابت کرد امام عليهالسلام نيز مثل اوست زيرا فرقي ندارند مگر در منصب نبوت که امام عليهالسلام آن منصب را ندارد عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول. از استثناء معلوم ميشود که به هر کس از پيامبران که خدا او را برگزيده و پسنديده غيب را تعليم ميفرمايد و اگر تعليم نفرموده باشد بايد استثناء معني نداشته باشد در صورتي که استثناء بدون شک تحقق يافته و خدا بر آن که از پيامبران خواسته غيب آموخته است و علاوه بر آيات قرآني ديگر که شاهد مطلب است و در محل خود بيان شده است.