بازگشت

جواب آن دليل (اولا)


در جواب اين شبهه گفته مي شود: كه اينها استبعادهائي است كه بعد از هزار و چند صد سال از وقوع قضايا به ذهن مي آيد و باعث ايجاد شبهه در وقوع قضيه مي گردد چون از چگونگي و كيفيت استيذان ابن زياد و اين كه به چه وسيله از يزيد تكليف خواسته آن را به دست نياورده و با ميزان زمان خود اندازه گرفته است.

اولا: خود سيد (ره) در آوردن سر مبارك سيدالشهداء عليه السلام و


ملحق كردن آن به جسد مبارك ترديد نداشته و در صفحه ي 588 از اقبال بر آن تصريح فرموده گر چه در كيفيت آن و چگونگي حمل آن از شام تا حائر شريف و در كيفيت الحاق به جسد اطهر در قبر مطهر و در جزئيات تفاصيل آنها اظهار بي اطلاعي فرموده است ولي چنانچه نقل خواهيم كرد امام سجاد عليه السلام سر اطهر را به كربلاء آورده و ملحق به جسد اطهر كرده و اين قضيه بعد از چهل روز از عاشوراء بوده است پس معلوم ميشود جهت استبعاد مرحوم سيد (ره) بنا بر نقلي كه اسراء يك ماه در شام مانده باشند چنانچه خودش فرموده است مي باشد ولي نه ناقل آن معلوم است و نه در روايتي و تاريخي كه قابل اعتماد باشد نقل كرده اند كه يك ماه در شام مانده اند بلكه تواريخ معتبره تصريح كرده اند كه بيشتر از چند روز نمانده اند هشت روز يا نهايت به قول طبري ده روز مانده اند.

داستانها و شاخ برگها و پيرايه هائي كه در كتب ضعيفه و قصه سرايان بر تاريخ صحيح اسراء اهل بيت عليهم السلام در شام و اقامه ي مجالس عزاء با آن طول و تفاصيل كه افزوده اند خيال مي شود كه مدتها در شام مانده اند مانند تفاصيل و داستانهاي طولاني كه نسبت به قضاياي فاجعه روز عاشوراء بسته اند تا كار به جائي رسيده كه بگويند روز عاشوراء بر خلاف عادت چندين ساعت طولاني شده يا تفاصيل جعلي درباره خروج سيدالشهداء عليه السلام از مدينه ي منوره نگارش داده اند كه از اكاذيب است زيرا تمامي تواريخ و مقاتل معتبره تصريح كرده اند كه امام عليه السلام از مدينه شبانه خارج شد (خائفا يترقب) مخفي و كسي مطلع نشد و اعتبار و ملاحظه ي


حال آن موقع نيز اين را مي رساند كه امام عليه السلام به طور مخفي از مدينه بيرون آمده باشد يا مانند جعلياتي كه در طراز المذهب نقل كرده كه اسراء اهل بيت عليهم السلام را دوباره به شام أسير برده اند منظور نسبت به تفاصيلي كه با قضاياي شام و توقف اهل بيت عليهم السلام در دمشق گفته اند همين جريانهاي جعلي زيادي پيش آمده است و آن وقت در قضيه ي اربعين و آنچه مشهور ميان علماي اماميه و شيعه ي اثني عشريه است به ترديد افتاده اند تا كار را به جائي رسانيده اند كه از محالات بشمارند چرا اين محال بودن را ابوريحان بيروني متوجه نشده كه در كتاب الاثار الباقية تصريح به ورود اسراء در بيستم صفر و الحاق كردن رأس اطهر اطيب به بدن مبارك كرده است؟

بلي مدت بسيار كمي نگذشته بود و هنوز اسراء خاندان نبوت در شام بودند كه از هر طرف بلاد اسلامي بغض و عداوت بر يزيد قلوب را پر كرده و لعن و دشنام وي بر زبانها جاري گرديد و عموم مسلمين با نظر بغض و عداوت به وي نگريستند و تمامي مردم از اشخاص نيك و بد او را دشمن داشتند و يزيد به عمل ناهنجار و شنيع خود پي برد و در باطن از ابن زياد خوشدل و مورد انعام و جايزه ي خود قرار داده ولي در ظاهر از وي و از عمل وي در قتل امام حسين عليه السلام اظهار نارضايتي مي كرد كه بلكه از انزجار و تنفر افكار عمومي بر عليه خود كاسته و


جلوگيري نمايد [1] و لذا در آن روزها اجازه داده بود كه در دربار وي بر سرور مظلومان خاندان آواره اش كه در دست يزيد اسير بودند اقامه ي عزا نمايند و از باب مكرو سياست بلكه جلوگيري از هيجان افكار عمومي كند و الا چطور متصور بود ديكتاتور قلدري مانند وي در دربار خود اجازه بدهد بر سيدالشهداء عليه السلام دختران پدر مرده و مادران و خواهران داغ ديده عزا اقامه نمايند از اين اجازه وي معلوم مي شود كه دست و پاي خود را از تشنج افكار عمومي مردم و از تنفر و انزجار مسلمين كم كرده است و از اين جهت بوده كه امام سجاد عليه السلام را در كنار سفره ي غذاي خود نشاند و با مهرباني هم روانه ي وطن خودشان كرده است ولي معلوم است كه در دربار يزيد اقامه ي عزا با آن تفاصيلي كه قصه سرايان در بعضي كتب ضعيفه كه ابدا قابل اعتماد نيست شرح داده اند هرگز وقوع نمي يابد پس خيال نشود كه اگر گفته شود كه خاندان امامت در شام در دربار يزيد اقامه ي عزا نموده اند يعني چند روزي صبح و شام با آن تفاصيل غيرقابل اعتماد عزا برپا كرده باشند.

و از اين جهت بود كه ذكر شد ديگر يزيد نمي توانست اسراء خاندان رسالت را بيشتر در شام نگهدارد و مدت يك ماه و يا نظر به


حدسيات پاره ي اشخاص تا يك سال در آنجا آنها را توقف دهد و يا تا يك ماه در حبس ابن زياد در كوفه مانده باشند چنانچه صاحب طراز المذهب در خيال خويشتن بافيده و اربعين اول را در موقع بردن آنها به اسارت به شام تصور كرده است كه غير از تصورات پوچ بي مدرك چيز بيشتري نيست و هيچگونه شاهدي از تاريخ ندارد.


پاورقي

[1] الحسين تاليف علي جلال ص 73 ط قاهره مطبعه سلفيه از طبري و کامل ابن اثير و از البدايه و النهايه ابن کثير نقل کرده که يزيد از هر طرف با بغض و عداوت مسلمين روبرو شد.