بازگشت

مقدمه ي طبع دوم كتاب


قريب چهار سال قبل سئوالي از اين جانب درباره ي اربعين حضرت سيدالشهداء

سلام الله عليه شده بود: كه آيا اسراء خاندان رسالت در اربعين اول بيستم ماه صفر سال (61) هجرت از شام برگشته و وارد كربلاء شده اند چنانچه مشهور ميان شيعه و معروف در بين تابعين اهل بيت أطهار سلام الله عليهم است؟ و روز اربعين را روز ملحق كردن رأس أطهر و أنور آن حضرت به جسد اطيب در كربلاء مي دانند يا در غير آن روز ورود اسراء به كربلاء اتفاق افتاده است؟ در پاسخ اين سؤال جوابي نگارش يافت و قدري در اطراف اين موضوع به تتبع و تحقيق پرداخته شد و تأليفي گردآورده و طبع و نشر گشت و كاملا براي اين جانب روشن شد كه آنچه مشهور در ميان شيعه است بسيار مورد اعتماد و اعتبار است و سرعت سير در آن زمانها كار عادي بوده و انحصار به رفتن اسراء خاندان رسالت به شام و برگشتن آنها ازشام و ورود به كربلاء و مدينة ندارد بلكه نظائر زيادي از سرعت آمد ورفت در آن دوران در تاريخ وجود دارد مانند آمد و رفت حجاج با سائق الحاجها از عراق به مكه ي معظمه با اين كه راه ميان عراق و حجاز


بيشتر از بين عراق و شام است يا آمد و رفتهائي كه ميان شام و عراق در اندك مدت انجام مي يافته چنانچه در كتاب شرح داده شده است. ولي از آنجا كه شبهات صادره از قلم علامه ي محدث نوري(ره)و شاگردانش درباره ي ورود اسراء اهل بيت(ع)به كربلاء در بيستم صفر سال (61) هجري اذهان را فراگرفته و تقويت كامل يافته بود و رفع آن شبهات از اذهان كار آساني نبود و از طرف ديگر رشك حاسدين و قيام طرفداران محدث نوري(ره)و مقاومت با آنان و رد شبهات پوچ و واهي آنها دشوار مي نمود و تعجب آور آنست كه طرف داري از قرآن كريم را گذاشته در طرف داري از محدث نوري(ره)كوشيده و در تلاش بودند. و لذا نظر به جهاتي كه نگارش يافت بعض از صداهاي اعتراض مانند كه از آثار نظرهاي ساده و سطحي و بدون تأمل و تحقيق و دقت نظر بود بلند شد به بعضي از آنها پاسخهاي كتبي به طور تفصيل داده شد و به بعضي از آنها چون وارد كتابي كرده بودند و لذا در خود كتاب«تحقيق»در اين طبع دوم آن از روي دقت و بررسي پاسخ نگارش يافت كه از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد و قضاوت را به وجدان پاك آنها واگذار مي نمايم. و لازم مي دانم در اين پيش گفتار طبع دوم كتاب به عموم ارباب دانش و اصحاب بينش اعلام و اعلان نمايم كه بناي نگارنده در اين كتاب به نقل از كتب معتبره ي شيعه و سني بوده و تحقيق در نوشته هاي تاريخي آنان است و بيشتر تلاش گشته كه نقل از كتب ضعيفه خودداري شود.


چنانچه در خود كتاب شرح داده شده است ص: 59 -58 از امثال كتاب بحرالمصائبها و مزاميرالاولياها و مرقاةالايقانها و تحفه ي تازه ها و جنات الخلودها و مقتل ابومخنف ها و تحفةالمجالسها و مخزن البكاها و مصائب المعصومين ها و رياض القدسها و كتب مرحوم حاج ملا اسماعيل سبزواري واعظ(ره)كه پر از مطالب بي مدرك و مصدر و تواريخ ضعيفه است حتي در تواريخ مشهوره مطالب خلاف مشهور رابه قلم آورده و حرفهائي نگارش داده كه بدون شك صحت ندارد و نظائر آن كتابها كه زياد است از نقل كردن مطلبي خودداري شده است مگر از باب تأييد و توافق با آنچه در كتب معتبره است حتي نقل كردن از ناسخ التواريخ كه تاريخ رسمي دولتي است حتي الامكان خودداري گرديده چون بسياري از قضايا را بدون تحقيق به قلم آورده و اشتباهات زياد دارد كه بايد دراين باره كتاب مستقلي مشتمل بر مجلداتي تأليف گردد تا آن كتاب تهذيب و تنقيح شود و مطالب و تواريخ صحيحه ي آن ثبت گشته و زوائد و مطالب وارونه شده ي آن حذف گردد. و از كتبي كه در طبع اول به آن اعتناء نكرده بودم يكي هم كتابي به نام« مقتل اسفرائني»است و پر از جعليات و قصه هاي قصه خوانان و داستانهاي بي اصل فراوان دارد. از باب نمونه جملات زير نگارش مي يابد: بنا به تواريخ معتبره لشكر عمرسعد در كربلاء سي هزار نفر بوده و روايت واردة از اهل بيت(ع)هم آن را تصديق كرده ولي در مقتل اسفرائني گفته: عمرسعد امر كرد به شمردن اشخاصي كه از سربازان آنها در ميدان جنگ كشته شده بودند


و عدد آنها به سي هزار نفر از سواره و پياده بالغ شد و اين عين عبارت عربي اوست: «أمر عمر بن سعد به حصر من قتل منهم في تلك المعركة فبلغوا ثلاثين ألف فارس و راجل»ص 40 ط مصر قديم پس بنا به نقل صاحب مقتل اسفرائني تمامي سي هزار نفر لشكر ابن سعد در كربلاء به دست حضرت سيدالشهداء(ع)و ياران باوفايش از دم شمشير آنها گذشته و كشته شده اند- و بي حقيقتي اين مطلب بر همه روشن است. و در جائي گويد: امام(ع)بسر بالين يكي از شهداء مي آمد چهارصد نفر را كشت ص 33. و گويد: وقتي كه امام(ع)به بالين برادرش قمر بني هاشم(ع)مي آمد هشتصد نفر را كشت و او را حمل نموده ميان قتلي گذاشت ص 32 در صورتي كه در ص 34 گفته: كه بني هاشم در پائين پاي امام(ع)مدفونند مگر عباس عليه السلام كه آن حضرت دفن شده در وضع مقتل خودش در طريق غاذريه و قبرش ظاهر است. اينگونه مطالب ضد و نقيض و دور از عقل و عادت و اعتبار در آن كتاب زياد است كه اگر به شمار آيد به درازا مي كشد. و از صريح كلماتش روشن است كه جنگ در كربلاء چند روز طول كشيده روز جنگ كرده و شب شده و شب را سحر كرده باز جنگ كرده اند. و اين مطلب از چيزهاي تعجب آور است و سلب اعتماد از


نقليات آن كتاب مي كند. و نيز از كلمات تعجب آورش اين است كه گفته ص 42 -41. و تركوا القتلي مطروحين بأرض كربلاء فتولي دفنهم قوم من الجن فصلوا علي تلك الجثث الطاهرة المزملة بالدماء و دفنوهم علي ما هم عليه. يعني أبدان شهداء را در زمين كربلاء گذاشتند و قومي از جن به دفن آنها مباشرت كردند و بر آن جثه هاي طاهره ي آلوده به خون نماز گذاردند و آنها را همان طور كه هستند دفن شان كردند. بدون شك اين ادعا از قصه هاي قصاصين و از دروغهاي آنهاست زيار ابدان طاهره را در كربلاء قومي از بني اسد دفن كرده اند و امام سجاد(ع)به طريق اعجاز آمده و جسد اطيب امام(ع)را دفن كرده است و در ميان شيعه اين يك موضوعي مسلم و قابل ترديد نيست. غرض از محتويات كتاب نامبرده كاملا واضح است كه ابدا مندرجاتش قابل اعتماد نيست و لذا از آن كتاب در طبع اول چنانچه اشاره شد مطلبي نقل نشده ولي بعضي از اشخاص كه كتاب معتبر را از غير معتبر تشخيص و تميز نمي دهد همچو كتابي را مصدر نقليات خويشتن قرار داده و راجع به داستانهاي طول و دراز منازل واقعه در عرض و مسير راه اسراء خاندان راسالت از كوفه تا به شام به آن تمسك نموده و به نقليات آن چنگ زده است و آن كتاب ضعيف را كه قابل اعتماد نيست به كتاب مجعول ديگر ضم كرده و از اكاذيب آنها به هم خلط كرده و از مقتل مجعول ابي مخنف و مقتل اسفرائني كذائي كه مقداري از اوصافش به خواننده گرامي


نقل گشت معجون ساخته و به داستانهاي بي ارزش آنها نسبت به مسير اسراء از كوفه تا شام اعتماد نموده و بخورد اشخاص عوام و بي اطلاع داده است. اينگونه اشخاص بدانند كه اين جانب به آن كتابها و امثال آنها كه در زمانهاي سابق تأليف شده يا نظائر آنها كه در عصر حاضر گردآورده مي شود أبدا ارزش قائل نبوده و آنها را از مصادر قرار نداده و هرگز اعتماد و اطمينان به آنها نكرده و از مدارك نمي شمارم. از اينگونه اشخاص انسان چه توقع داشته باشد كه كتابي را مانند مصائب المعصومين يك نفر مرد متهم مصدر نقليات خويشتن قرار بدهد و به آنها اعتماد نمايد. قاضي طباطبائي