بازگشت

بابك نيك طلب، غنچه هاي تشنه






ماه خورشيدي و گل و شبنم رسيد

ماه اشك و شيون و ماتم رسيد



تازه شد داغ شقايق هاي باغ

باز هم از راه ماه غم رسيد



قلب من مثل پرستويي رها

در هواي آشنا پر مي زند



مي رود تا دشت سرشار از عطش

چشمه ها را يك به يك سر مي زند



باز مي پيچد صداي تشنگي

در سكوت سرد صحراي صبور



آسمان اي مهربان، آبي رسان

بر گلوي تشنه ي گلهاي نور



اي خدا فردا نمي آيد چرا

باز امشب كودكان لب تشنه اند



گريه كن اي ابر باران گريه كن

غنچه هاي بي زبان لب تشنه اند






باز هم از راه ماه غم رسيد

ماه اشك و شيون و ماتم رسيد



تازه شد داغ شقايق هاي باغ

ماه خورشيد و گل و شبنم رسيد