محمد تقي نير تبريزي، صبح قيامت
اگر صبح قيامت را شبي هست آن شب است امشب
طبيب از من ملول و جان ز حسرت برلب است امشب
فلك! از دو رناهنجار خود لختي عنان دركش
شكايت هاي گوناگون مرا با كوكب است امشب
برادر جان! يكي سر بر كن از خواب و تماشا كن
كه زينب بي تو چون در ذكر يا رب يا رب است امشب
جهان پر انقلاب و من غريب، اين دشت پر وحشت
تو در خواب خوش و بيمار در تاب و تب است امشب
سرت مهمان خولي و تنت با ساربان همدم
مرا با هردو اندر دل هزاران مطلب است امشب
بگو با ساربان امشب نبدد محمل ليلي
ز زلف و عارض اكبر قمر در عقرب است امشب
صبا از من به زهرا گو بيا شام غريبان بين
كه گريان ديده ي دشمن به حال زينب است امشب