بازگشت

احمد ناظرزاده كرماني، رضاي حق






اي ياد تو در عالم آتش زده بر جانها

هر جا ز فراق تو چاك است گريبانها



نامت چو به لب آيد همواره بود با آه

از شوق تو در دلها بر پا شده طوفانها



پروانه ي بي پروا يعني تو كه در وصفت

بر منبر شاخ گل بلبل زده دستانها



اي گلشن دين سيراب با اشك محابنت

از خون تو شد رنگين هر لاله به بستانها



بسيار حكايت ها گرديده كهن اما

جانسوز حديث تو تازه ست به دورانها



هر چند پريشاني شد حاصل عشاقت

با ياد تو از هر سو جمعند پريشانها



يك جان به ره جانان دادي و خدا داند

كز ياد تو چون سوزد تا روز جزا جانها



در دفتر آزادي نام تو به خون ثبت است

شد ثبت به هر دفتر با خون تو عنوانها






اين سان كه تو جان دادي در راه رضاي حق

آدم به تو مي نازد اي اشرف انسانها



قرباني اسلامي با همت مردانه

اي مفتخر از عزمت همواره مسلمانها



قربانگه عشق تو شد قبله ي اهل دل

زين كعبه ي جان افزا آرايش ايمانها



عشاق بلا پرور خود را چو برند از ياد

با دوست چنين بندند بي واسطه پيمانها



مدح تو كه يارد گفت اي سرور جانبازان

كاين وصف نمي گنجد در دفتر و ديوانها



ميلاد حسيني را تبريك به خود گويند

آنان كه چون من هستند ترسيده ز عصيانها