بازگشت

رضا مويد، درياي ولايت






به درياي ولايت، گوهرم من

بر اورنگ شهامت، افسرم من



نگينم، گوشوار عرش دين را

در انگشت شرف، انگشترم من



به صورت شد علي اصغرم، نام

به معني خود ولي اكبرم من



علي اكبر، نبي را بود مظهر

علي مرتضي را مظهرم من



حسين بن علي، فلك نجات است

بر اين پر بار كشتي، لنگرم من



حريم او بهشت آرزوهاست

بهشت آرزوها را، درم من



بود حبل المتين، بند قماطم

مخوان اصغر، كه سر اكبرم من



اگر عيسا، سخن در مهد مي گفت

مسيح عترت پيغمبرم من



لبم، سرچشمه ي آب حيات است

كجا محتاج شير مادرم من؟






گلاب نوگلان باغ دينم

گلي نشكفته، اما پرپرم من



حسين، اتمام حجت كرد با من

خداي عشق را پيغمبر من



اگر امروز آب از تير خوردم

به فردا جرعه بخش كوثرم من



ره صد ساله را، ششماهه رفتم

ز همراهان در اين وادي، سرم من



پدر خون مرا بر عرش پاشيد

بلي، عرش خدا را زيورم من



چو زهرا پاي در محشر گذارد

شفاعت را اساس ديگرم من



به خون حنجر و قنداق گلگون

شفيع عاصيان در محشرم من



در آن غوغاي وانفسا ز رحمت

«مويد» را به جنت رهبرم من