بازگشت

حسينعلي منشي كاشاني، زينت آغوش زهرا






جاي اشك از ديدگان گر خون دل ريزم بجاست

ز آنكه ماه ماتم و اندوه و غم را ابتداست



زين هلال ماه ماتم كز افق شد آشكار

يا رب از بهر چه دلها را چني محنت فزاست



اين عزا از كيست يا رب كز برايش در جنان

حضرت خيرالبشر خونين دل و صاحب عزاست



اين عزا از كيست يا رب كز علي مرتضي

تا به دامن اشك غم جاري به هر صبح و مساست



اين عزا از كيست يا رب كز براي تسليت

دل غمين روح الامين در خدمت خير النساست



اين مه اندوه و غم گويا محرم نام اوست

و ندر اين مه شاه دين مقتول تيغ اشقياست



گوشوار عرش يزدان شاه مظلومان حسين

آن كه از پا تا به سر آيينه ي ايزد نماست



ناز پرورد نبي آرامش جان حسن

زينت آغوش زهرا نور چشم مرتضاست






اولين مخلوق و دوم سبط و سوم رهنماي

والد چارم امام و پنجم آل عباست



آن كه در قرآن خدايش پاك خواند و پاكزاد

آيه ي تطهير بر قولم در اين دعوي گواست



اي شهيد تشنه كام اي قره العين بتول

كز رخت روشن چراغ دودمان مصطفي است



خواهشت گر آب بود اينك به چشم شيعيان

قطره ها و جوي ها و دجله ها و بحرهاست



ديده ام از اشك طوفاني بود شاها ببين

يك نظر بر گفته «منشي» كه طوفان البكاست