بازگشت

محمد علي مرداني، ساقي بزم كربلا






تا بجوشد ز حوض كوثر، آب

تا بگيرد ز ابر گوهر، آب



تا كه جاري ز چشمه ي زمزم

هست در كعبه ي منور، آب



تا بود بر قرار كون و مكان

تا بود در زمين شناور آب



«و من الماء كل شيي ء حي»

يافت اين منزلت ز داور، آب



بهر كابين حضرت زهرا

شد مقدر ز حي اكبر آب



گر چه جانبخش و جانفرا باشد

تا قيامت بود مكدر، آب



نقش لب تشنگان كرب و بلا

تا ابد نقش خون زده بر، آب



وامصيبت كه دشمن بد كيش

بست بر عترت پيمبر، آب






ساقي بزم كربلا عباس

شد روان تا كند مسخر، آب



كام عطشان ميان شط فرات

خواست تا نوشد آن غضنفر، آب



ياد لعل لبان خشك حسين

ريخت از كف به ديده ي تر، آب



مي كشند انتظار، اهل حرم

تا بيارد براي اصغر، آب



عاقبت از خدنگ زهرآگين

شدش از خون ديده احمر، آب



رفت سقاي تشنه سوي جنان

تا بنوشد ز حوض كوثر، آب