بازگشت

احمد كمال پور «كمال»، گل بي خار






اي شمع فروزان به شبستان كه بودي؟

ديشب به كجا رفتي و مهمان كه بودي؟



از دوري روي تو من آرام ندارم

اي جان من آرام دل و جان كه بودي



من ديده چو يعقوب، به ره دوخته بودم

اي يوسف گم گشته، به زندان كه بودي؟



بردند به يغما سرو سامان تو را، دوش

خود زيور و زيب سر و سامان كه بودي؟



بعد از تو برادر! شده ام، خوارتر از خار

تو اي گل بي خار، به بستان كه بودي؟



شب تا به سحر، اشك به دامن بفشاندم

اي گوهر يكدانه، به دامان كه بودي