بازگشت

عليرضا قزوه، ظهر دردآلود






نخستين كس كه در مدح تو شعري گفت آدم بود

شروع عشق و آغاز غزل شايد همان دم بود



نخستين اتفاق تلخ تر از تلخ در تاريخ

كه پشت عرش را خم كرد يك ظهر محرم بود



مدينه نه كه حتي مكه ديگر جاي امني نيست

تمام كربلا و كوفه غرق ابن ملجم بود



فتاد از پا كنار رود رد آن ظهر درد آلود

كسي كه عطر نامش آبروي آب زمزم بود



دلش مي خواست مي شد آب شد از شرم، اما حيف

دلش مي خواست صد جان داشت، اما باز هم كم بود



اگر در كربلا طوفان نمي شد كس نمي فهميد

چرا يك پشت ذوالفقار مرتضي خم بود؟