بازگشت

مصطفي قاضي نظام قاضي، ولاي ابوالفضل






سرو كجا، قامت رساي ابوالفضل

ماه كجا، جلوه ي لقاي ابوالفضل



مي رهد از رنج و غم به دنيي و عقبي

در دل هر كس بود، ولاي ابوالفضل



اي دل عاشق، طلب كن از ره اخلاص

جرعه اي از چشمه ي صفاي ابوالفضل



هستي خود در ره عقيده فدا كرد

اي همه هستي من، فداي ابوالفضل



در دل غمديده ام، ولاي حسين است

در سر شوريده ام، هواي ابوالفضل



مي رسد اينك به گوش دل هله بشنو

نغمه ي آزادي، از نداي ابوالفضل



روز وفاي به عهد در صف هيجا

گفت زمين و زمان ثناي ابوالفضل



خصم به وحشت شد از رشادت عباس

دوست به حيرت شد از وفاي ابوالفضل



دست اگر شد جدا ز پيكر پاكش

هست بپا تا ابد لواي ابوالفضل