بازگشت

محمد حسين عنقا، داغ ياران






آمد محرم و باز چون ابر نوبهاري

از چشم مردمان شد سيل سرشك جاري



جاي سرشك آن به طوفان كنيم جاري

از ديده بر شهيدان چون ابر نوبهاري



بر حال سوگواران خون جگر چون باران

آن به چو غمگساران اي دل ز ديده باري



دلهاي داغداران اي باغبان به ياد آر

در ساحت گلستان گر لاله اي بكاري



اي باد عنبرين بو، مجروح قاسم و تو

از نافه هاي آهو، در جيب مشك داري



با اكبر دلارا با ناله گفت ليلا

تو در ميان اعدا، چون گل ميان خاري



در كربلا گذر كن، بر قتلگه نظر كن

رو ترك جان و سر كن كاين است شرط ياري



بر گنج علم يزدان بنشست شمر و، برخاست

از اهل بيت اطهار افغان و آه زاري






در خاك و خون سكينه غلتان چو ديد شه را

گفتا پدر ز جا خيز، بنشين به شهرياري



بنگر كه شمر و خولي از تبغ و تازيانه

اين مي كشد به زورم و آن مي كشد به زاري



جا داشت شاه مظلوم گويد به طفل معصوم

كاي داغدار محروم، خو كن به سوگواري



چندان گريست زينب بر كشته ي برادر

كز شش جهت فراتي شد از سرشك جاري



كلثوم اشكباران، گفتا ز داغ ياران

كاي چرخ بر اسيران وقت است رحمت آري



«عنقا»! نه من بنالم از شور نينوا راست

نالان در اين گلستان چون من بود هزاري



اي پشت دين احمد، پر شد ز كفر عالم

وقت است دست غيرت از آستين برآري