بازگشت

محمد علامه، صاحب لوا






در كنار علقمه سروي ز پا افتاده است

يا گلي از گلشن آل عبا افتاده است



در فضاي رزمگاه نينوا با شور و آه

ناله ي جانسوز «ادرك يا اخا» افتاده است



از نواي جانگداز ساقي لب تشنگان

لرزه بر اندام شاه نينوا افتاده است



ناگهان از صدر زين افكند خود را بر زمين

ديد بسم الله از قرآن جدا افتاده است



ناگهان از صدر زين افكند خود را بر زمين

ديد بسم الله از قرآن جدا افتاده است



دست خود را برگرفت و آهي از دل بر كشيد

گفت پشت من ز هجرانت دو تا افتاده است



خيز و بر پاكن لوا، آبي رسان اطفال را

از چه رو بر خاك اين قد رسا افتاده است



بهر آبي در حرم طفلان من در انتظار

از عطش شوري نگر در خيمه ها افتاده است



هر چه شد ناليد عباسش لب از لب برنداشت

ديد مرغ روح او سوي سما افتاده است






گفت پس جسم برادر را برم در خيمه گاه

ديد هر عضوي ز اعضايش سوا افتاده است



حال زينب را مگو «علامه» از شه چون شنيد

دست عباس علمدارش جدا افتاده است