بازگشت

حيدر منصوري «عاشق»، ميدان عطش






و گلبانگ شهادت جوش زد از ناي عاشورا

طنين انداز گيتي شد بلند آواي عاشورا



تن خورشيد تا شد غرقه در امواج سرخ خون

طلوعي تازه زد بر موج خون سيماي عاشورا



امام كاروان دل چون كرد آهنگ سربازي

به كف بگرفت جان را از پي ابقاي عاشورا



چو هفتاد و دو گل شد پرپر از بغض بد انديشان

شهادت غنچه زد در دامن صحراي عاشورا



چراغ سرخ خون آيينه دار مكتب دل شد

جهان روشن شد از خورشيد همت زاي عاشورا



ز يارب يارب ظلمت شكاف زاده ي زهرا

نگون شد تيرگي، پر بار شد شبهاي عاشورا



به شريان زمان، خون شهيد عشق مي جوشد

شكوهي تازه دارد جوشش ميناي عاشورا



سواران سحر مردانه مي تازند تا ظلمت

قيامي تازه دارد شعله در سيناي عاشورا



ز عاشوراي خونين تا سخن مي راني اي «عاشق»

ادب گاه كلامت زنده و گويا عاشورا