بازگشت

محمد جواد غفور زاده «شفق»، خون و شرف






عشق سر در قدم ماست اگر بگذارند

عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند



ما و اين كشتي طوفان زده موج بلا

ساحل ما دل درياست اگر بگذارند



دست از هرم عطش سوخته و سايه غم

سايبان گل زهراست اگر بگذارند



آب بر آتش لبهاي عطشناك زدن

آرزوي من و سقاست اگر بگذارند



دوش در گلشن ما بلبل شيدا مي گفت

باغ گل وقف تماشاست اگر بگذارند



هر چه گل بود ز تاراج خزان پرپر شد

وقت دلجويي گلهاست اگر بگذارند



طفل شش ماهه من زينت آغوش من است

جاي اين غنچه همين جاست اگر بگذارند



اين به خون خفته كه عالم ز غمش مجنون است

تشنه ي بوسه ليلاست اگر بگذارند






چهره اش، آينه حسن رسول الله است

آري اين آينه زيباست اگر بگذارند



اين گل سرخ كه از گلبن توحيد شكفت

آبروي چمن ماست اگر بگذارند



در عقيق لب من موج زند دريايي

كه شفابخش مسيحاست اگر بگذارند



يوسف مصر وجودم من و اين پيراهن

جامه روز مباداست اگر بگذارند



ريشه در خون و شرف، نهضت مادارد و بس

سند روشن فرداست اگر بگذارند