بازگشت

حكيم شفايي اصفهاني، محرم آمد






ماه محرم آمد و دل نوحه برگرفت

گردون پير شيوه ماتم ز سر گرفت



اي عشق همتي كه دگر لشكر ملال

از نيم حمله كشور دل سر به سر گرفت



اي صبر الوداع كه غم از ميان خلق

رسم شكيب و شيوه آرام بر گرفت



با خويشتن قرار عزاي حسين داد

گردون چو از قدوم محرم خبر گرفت



رخت كبود از شب نيلي قبا ستاد

خاك سيه ز گلخن داغ جگر گرفت



روح الامين به ياد لب تشنه حسين

آهي كشيد و خرمن افلاك درگرفت



بالا گرفت آتش و از بيم سوختن

خود هم به هر دو دست سر بال و پر گرفت



چندان گريست عقل نخستين كه آفتاب

صد لجه آب از نم مژگان تر گرفت






بر ناقه چون سوار شدند اهل بيت او

خورشيد دست شرم به پيش نظر گرفت



ارواح انبياهم از اين غم معاف نيست

دست ملال دامن خير البشر گرفت