بازگشت

داوري شيرازي، حديث شهدا






از حديث شهدا مختصري مي شنوي

از غم روز قيامت خبري مي شنوي



تو چه داني كه چه آمد به سر شاه شهيد

بر سر نيزه ي بيداد سري مي شنوي



چاك پيشاني اش از دامن ابرو بگذشت

تو همين معجز شق القمري مي شنوي



از جگر سوختگان لب آبت چه خبر

اين قدر هست كه بوي جگري مي شنوي



غافلي وقت جدايي چه قيامت برخاست

تو وداع پسري با پدري مي شنوي



خبرت نيست ز حال دل بيمار حسين

در ره شام همين دربه دري مي شنوي



تاب خورشيد و تن خسته و پا در زنجير

حال رنجور چه داني سفري مي شنوي



گريه سيلي شد و بنياد صبوري بركند

تو همين زينبي و چشم تري مي شنوي



«داوري» راست دم غصه فزايي ورنه

اين همان قصه بود كز دگري مي شنوي