بازگشت

عباس خوش عمل، ظهر عاشورا






ظهر عاشورا حسين بن علي ياور نداشت

ياوري ديگر از آن ياران نام آور نداشت



بهر جانبازي نشان از قاسم و اكبر نبود

خسرو دين عون و عباس و علي اكبر نداشت



بانگ «هل من ناصرش» را هيچ كس پاسخ نگفت

ناصر دين پيمبر، ناصري ديگر نداشت



با دلي سرشار و غم قنداقه ي اصغر گرفت

سبط احمد ياوري غير از علي اصغر نداشت



تا فدا سازد به راه دوست در ميدان عشق

هديه اي از كودك شش ماهه قابل تر نداشت



جان فداي پادشاه خطه ي آزادگي

جانب ميدان روان مي شد ولي لشكر نداشت



كوفيان بردند هنگام شهادت از تنش

گر چه غير از كهنه پيراهن، كفن در بر نداشت



از قفا تا بوسه گاه پاك احمد را دريد

شرم گويي خنجر از پيغمبر و حنجر نداشت






خون دل زهراي اطهر زين مصيبت شد كه ديد

دست فرزندنش به تن، انگشت و انگشتر نداشت



«خوش عمل»! چشم شفاعت روز محشر از حسين

گو ندارد آن كه گامي در ره او برنداشت