بازگشت

ابوالقاسم حسينجاني، دست و دريا






كنار دل و دست و دريا ابوالفضل

تو را ديده ام بارها، يا ابوالفضل



تو از آب مي آمدي مشك بر دوش

و من، در تو، غرق تماشا ابوالفضل



اگر دست مي داد، دل مي بريدم

به دست تو، از هر دو دنيا ابوالفضل



دل، از كودكي، از فرات آب مي خورد

و تكليف شب، آب، بابا، ابوالفضل



تو لب تشنه پرپر شدي، شبنم اشك

به پاي تو مي ريزم، اما ابوالفضل



فدك، مادري مي كند كربلا را

غريبي تو هم مثل زهرا، ابوالفضل



تو را هر كه دارد ز غم بي نياز است

وفا، بعد ازين نيست تنها ابوالفضل



تو با غيرت و آب و دست بريده

قيامت بپا مي كني، يا ابوالفضل