بازگشت

عبدالجواد جودي خراساني، كعبه ي اميد






اي خسروي كه مالك ملك خدا تويي

مقصود ز آفرينش ارض و سما تويي



خود زاده ي نسبي و ولي آن كه از ازل

ياري نموده بر همه ي انبيا تويي



از ما سوا سواي تو منظور حق نبود

زيرا ز ما سوايي و از ما سوا تويي



پوشيده نيست پيش تو اسرار كاينات

زيرا كه محرم حرم كبريا تويي



اي گوهر يگانه كه از صافي صفات

از پاي تا سر آينه ي حق نما تويي



با آنكه بود آب روان مهر فاطمه

آن كس كه تشنه شد سرش از تن جدا تويي



هر كشته را كنند سر از پيش رو جدا

شاهي كه شد جدا سر او از قفا تويي



آن توتياي ديده ي مردم شهي كه شد

در زير سم اسب، تنش توتيا تويي






اي دستگير خلق پس از سر جدا شدن

آن كس كه دست او ز جفا شد جدا تويي



هر مطبخ از چراغ منير است و آن كه داد

از شمع چهره، مطبخ خولي ضيا، تويي



بر نعش هر شهيد لباسش بود كفن

عريان كسي كه رفت به خاك از جفا تويي



آن كعبه ي اميد كه اندر مناي دوست

بنموده عون و اكبر و اصغر فدا تويي



شاهي كه از فراز ني از كوفه تا به شام

چشمش بدي به خواهر غم مبتلا تويي



هر مرغ را فغان به بهار است «جوديا»

مرغي كه چار فصل بود در نوا تويي