بازگشت

ابوتراب جلي، زمزم اخلاص






عاشق چو رو به كعبه ي عشق و وفا كند

احرام خود ز كسوت صبر و رضا كند



در پيش راه باديه گيرد غريب وار

ترك عشيره و بلد و اقربا كند



بي اعتنا به زحمت و رنج مسافرت

در هر قدم تحمل خار جفا كند



آنجا كه موقف عرفات محبت است

در پيشگاه دوست سر و جان فدا كند



از صدق چون نهاد قدم در مناي عشق

نقدينه ي حيات خود از كف رها كند



در مشعرالحرام وفا چون گشود بار

از آه خويش مشعل سوزان به پا كند



بر گرد خيمه گاه بگردد پي وداع

با چشم اشكبار طواف النسا كند



از مروه ي خيام شتابان به قتلگاه

رو آورد به هروله قصد صفا كند






پس در كنار زمزم اخلاص تشنه لب

بنشيند و به زمزمه ياد خدا كند



آن گاه دست و روي بشويد به خون خويش

برخيزد و نماز شهادت به پا كند



بي اختيار خون چكد از ديده ي «جلي»

هر گه كه ياد واقعه ي كربلا كند