بازگشت

محمود شاهرخي «جذبه»، جمال حق






دميد تا ز افق مهر جانفزاي حسين

گرفت روشني آفاق از ضياي حسين



جمال حق كه به ستر جلال بود نهان

شد آشكار ز آيينه لقاي حسين



چراغ بزم شهود است مهر طلعت او

حديث دلكش عشق است ماجراي حسين



فروغ طور تجلي ست نور مرقد او

حريم كعبه ي وصل است كربلاي حسين



همين نه زيور تاريخ نام اوست، كه هست

طراز عرش خدا نام دلرباي حسين



قسم به دولت آزادگان كه جاويداست

هر آن كه نوش كند ساغر بقاي حسين



هنوز از دل اين نيلگون رواق سپهر

به گوش زنده دلان مي رسد صداي حسين



ز پرده گشت برون ساز دستگاه ستم

خروش عدل چو شد نغمه ساز ناي حسين






بهاي خون وي افزون بود ز نقد دو كون

به جز خدا نيست خونبهاي حسين



فراخت از پي تعظيم، دست قدرت حق

به صد شكوه بر اوج زمان لواي حسين



به روز واقعه گيرد تو را ز رحمت دست

اگر به صدق نهي «جذبه»! سر به پاي حسين