بازگشت

محمود شاهرخي «جذبه»، چراغ هدايت






به خون در كشيدند اگر پيكرت را

و بر نيزه افراخت دشمن سرت را



ندادند اگر قطره اي از فراتت

و كشتند سقاي نام آورت را



كجا شد روا كام خصم زبونت

كه سازد نهان جلوه ي گوهرت را



تو آن آفتابي كه ابر شقاوت

نسازد نهان چهره ي انورت را



سليمان تويي اي شهيد فضيلت

ربود اهرمن از چه انگشترت را



به روي ستمكار زد داغ باطل

اگر خصم دون طعنه زد خواهرت را



تو پاينده اي اي چراغ هدايت

نباشد خزان باغ گل پرورت را