بازگشت

بيژن ترقي، كوير تشنه






چه آتشي ست كه در سينه تاب مي سوزد؟

چه گريه اي ست كه در ديده خواب مي سوزد



به ياد زينب كبرا و كربلا امشب

ز سوز سينه دلم چون كباب مي سوزد



به پيش چشم يتيمان داغدار حسين

كوير تشنه ز شرم سراب مي سوزد



ز داغ تشنگي كودكان خسته جگر

به العطش، جگر آفتاب مي سوزد



به مهر فاطمه در حشر هم، دل زينب

ز حوض كوثر و ديدار آب مي سوزد



از آن زمان، كه لب كوچك علي اصغر

به جاي آب، به تير شهاب مي سوزد



هنوز خون چكد از ناي غنچه ي نوخيز

هنوز گل، دلش از التهاب مي سوزد



ز شعله اي كه به پا گشت از حريم حسين

در آسمان، پر و بال سحاب مي سوزد






علي كه شام يتيمان، به اشك، مي افروخت

يتيم او، به شب از اضطراب مي سوزد



چه دشمني ست خسان را به خاندان علي

كه اين چنين، حرم بوتراب مي سوزد



اگر به روز جزا، چشمشان فتد به رسول

هزار بار زبان جواب مي سوزد