بازگشت

اسماعيل پورجهاني، درياي غيرت






قطره ي اشك تو يك دريا عطش

هرم لبهاي تو يك صحرا عطش



از نگاه گرم تو حس مي شود

يك جهان ايثار، يك دنيا عطش



تا نبيني عاشقان را تشنه كام

آمدي درياي غيرت! با عطش



تا كوير خشك لبهاي تو ديد

سوخت چون خورشيد سر تا پا عطش



تشنه بيرون آمدي تا از فرات

بي تو دارد آب هم، حتي عطش



بي تو در ميخانه هم خم مي شكست

علقمه شد بزم غم، سقا عطش



بعد تو، روح بلند عاطفه

قطره قطره آب مي شد، با عطش