بازگشت

علي انساني، زهي عزت






اگر بر آستان خواني مرا خاك درت گردم

وگر از در براني، خاك پاي لشكرت گردم



به دامانت غبارآسا نشستم، برنمي خيزم

و گر بفشاني ام، چون گرد بر گرد سرت گردم



علي، شير خدا باب تو شير خود به قاتل داد

تو اي دلبند او مپسند نوميد از درت گردم



دل و جانم ز تاب شرم همچون شمع مي سوزد

بده پروانه تا پروانه وش خاكسترت گردم



به دربارت اگر بارم دهي باري، زهي عزت

ولكين با چه رويي روبه رو با خواهرت گردم



ببين از كرده ي خود سر به پيشم سر بلندم كن

مرا رخصت بده تا پيشمرگ اكبرت گردم



به صد تعظيم نام فاطمه آرم به لب زان رو

كه خواهم رستگار از فيض نام مادرت گردم



اگر باشد به دستم اختيار از بعد سر دادن

سرم گيرم به دست و باز بر گرد سرت گردم