بازگشت

كاشفي و رواج برداشت معنوي از كربلا


زماني كه يك صوفي به تحقيق تاريخي بپردازد يا به ذكر شرح حال عالمان و سياستمداران بنشيند، چه بينشي بر نوشته او حاكم خواهد بود؟ آيا جز اين انتظاري از او هست كه ديدگاهش را درباره ي جهان و آنچه در آن است، بر اين تحقيق غلبه داده و تاريخ را از منظر تصوف بنگرد؟ مسلم چنين خواهد بود. كاشفي، هم واعظ است، هم صوفي است، هم شيعه است، هم داستان نويس و هم اديب و شاعر. همه ي اين عناصر سهمي در پيدايش روضةالشهداء داشته است. از ميان اين عناصر، كدام يك بعد فكري قضيه را سامان داده است؟ طبيعي است كه بايد از دو عنصر تشيع و تصوف ياد كرد. طبيعت تصوف چنين اقتضا مي كند تا تحليل گر صوفي، قضاياي رخداده را از جديت سياسي جدا كرده، براي هر حادثه و رخدادي ماهيتي فوق طبيعي دست و پا كند. در اين نگرش، هر حادثه اي انجام مي شود تا به دنبال آن تأثير معنوي ويژه ي خود را داشته باشد.

زماني كه اين حوادث به تاريخ امور ديني برسد، اين قبيل تحليل، شدت يافته و كمتر به ابعاد مادي قضيه پرداخته مي شود. كاشفي در آغاز كتاب مبناي تحليل خويش را ارائه كرده است. صوفي دنيا را بر خود سخت مي گيرد، تا از لحاظ معنوي مقامات


بالاتري بيابد. به علاوه خداوند نيز انبيا و اوليا را گرفتار بلاي بيشتر مي كند تا او را عزيزتر كند. تاريخ مذهبي عالم، سلسله اي از اين ابتلائات است و همه ي انبياء و اوليا در اين «بلا» گرفتار آمده اند.



هر كه در اين بزم مقرب تر است

جام بلا بيشترش مي دهند



و آنكه ز دلبر نظر خاص يافت

داغ عنا بر جگرش مي نهند



براي تأييد اين نظر به سخن حلاج استناد مي كند كه روزي در مناجات خود مي گفت كه خدايا بحق و حقيقت تو سوگند كه در خزانه ي بلا بر من بگشائي و چهره ي محنتهاي گوناگون به من بنمائي و خلعت و اندوه در من پوشاني و جرعه ي غم و ملال به من نوشاني بلاها را بر من مضاعف گرداني و تحفه رنج و كلال در هر دم و در هر قدم به من رساني و دلم را كوي ميدان بليت سازي و به چوگان قهر به هر طرف كه مي خواهي اندازي و چون مرا هدف تير محن و نشانه سهام الم و حزن ساخته باشي به من نظري فرمائي اگر دلم ذره اي از دوستي تو عدول كرده باشد حكم كن كه حسين حلاج مرتد طريقت است و در دعوي خود دروغ گفت به خدايي تو كه اگر به مقراض رياضت ذره ذره از جاي وجودم قطع كنند جز در ازدياد محبت تو نخواهند كوشيد و جز كوس محبت بر سر كوي تمنا فرونخواهد كوفت. [1] .

تا پايان كتاب، كمترين سخني از ماهيت قايم كربلا بويژه اهداف سياسي اين نهضت، به ميان نمي آيد. تا آنجا كه به شهيدان كربلا مربوط مي شود، جايگاه آنها در دنيا بد بوده و اكنون به جاي بهتري رفته اند، پس چرا بايد در اين دنيا مي ماندند؟ و تا آنجا كه به علاقمندان به آن امام مربوط مي شود، بهترين چيزي كه باقي مانده، گريه ي نجات بخش است. (393)



ديده كز بهر شهيد كربلا شد اشكبار

يابد از نور سعادت روشني روز شمار



از عميق تشنه ي شاه شهيدان ياد كن

گوهر اشكي زبحر ديده ي خونين ببار



هر كه او امروز گريانست از بهر حسين

با لب خندان بود فردا به صدر اقتدار


پاورقي

[1] روضةالشهداء، ص 211.