بازگشت

كاشفي و نقد و بررسي نقلها


با توجه به روال طبيعي كتاب روضةالشهداء در عدم دقت در نقل و گرايش به مؤلف به حكايت قصه اي ماجرا به صورت يك تراژدي، مواردي در كتاب وجود دارد كه نوعي بررسي در نقل و نقد را نشان مي دهد. بايد توجه داشت، همين كه مؤلف در مواردي مطالب خود را مستند به برخي كتابها كرده، حكايت از آن دارد كه نخواسته تا چندان بي استناد سخن گفته باشد. اين فرض را نيز نبايد از نظر دور داشت كه اين اقدام مي توانسته براي القاي اين امر صورت گرفته باشد كه به هر حال كتاب مستند نوشته شده در صورتي كه در اصل چنين نيست!

جداي از مواري كه از هيچ مصدري ياد نشده، و در مواردي نام كتاب خاصي آمده، مواردي وجود دارد كه با تعبيرهاي خاصي نشان داده شده كه مطلب را از جاي خاصي نقل كرده است. برخي از اين تعبيرات عبارتند از: «اهل تاريخ بر آنند كه...» (161)؛ «و در بعضي از تواريخ مذكور است كه...»(305)؛ در بيشتر تواريخ مذكور است كه...» (336)؛ «در بعضي از تفاسير آمده» (134)؛ «در بعضي كتب معتبره مذكور است كه...» (167)؛ «آورده اند كه...» (282)؛ «راوي گويد» (316) (تعبير راوي گويد


نسبتا فراوان است.) «در بعضي از كتب آورده اند كه...» (123، 110)؛ «و در اكثر كتب مذكور است كه...» (309).»راويان معتبر آورده اند كه...» (397).

مواردي وجود دارد كه دو نقل مختلف را نقل كرده و گاه به ضعف يك نقل تصريح كرده است. در يك مورد درباره ي اخبار تزويج حضرت فاطمه عليهاالسلام آمده است: «و در باب تزويج فاطمه به علي عليه السلام روايات بسيار است و اينجا به نقل اشهر از كتب معتبر ايراد كرده مي شود» . در جاي ديگر آمده است: «راويان صادق الراويه و مخبران ظاهر الدرايه آورده اند كه...» (135). و در جاي ديگر: «به صحت رسيده»(136)؛ و در جاي ديگر: «و نقل اصح آن است كه..» (189)؛ در نقل شهادت هاني پس از نقلي آمده: و روايتي آن است كه او را بر سر بازار برده گردن زدند و...» (221)؛ در موردي از قول عبيدالله نقل شده كه به مسلم گفت: «اگر حسين قصد ما نكند ما نيز قصد او نكنيم، و اگر متعرض امر خلافت گردد خاموش ننشينيم.» به دنبال آن مي گويد: «و روايتي آن است كه گفت: اگر حسين ما نطلبد ما وي را نطلبيم و سخنان ديگر ميان پسر زياد و مسلم گذشته كه گفتن و شنودن آن موجب ملال است.» (229).

در مورد ديگر درباره ي قاتل مسلم ابتدا روايتي را نقل كرده كه پسر بكير بن حمران قصد كشتن داشت اما دستش خشك شد بعد مي گويد: «و روايتي آن است كه لب خود را به دندان گرفته بود... [پسر زياد] يكي ديگر را فرستاد.» بعد مي افزايد: «قول اصح آن است كه پسر بكير او را به قتل رسانيد.» (231-230).

درباره ي دو فرزند مسلم آورده است كه: «راوي گويد كه به كرامتي كه اهل بيت رسول الله - ص - را مي باشد آن تنها را آب برآمدند و هر سري بر تنه ي خود چسبيد، دست در گردن يكديگر آورده و به آب فرو رفتند.» بعد مي گويد: «و روايتي است كه هر دو را از آب بيرون كرده و در آن سال قبري كنده به خاك كردند.» (241).

و در جاي ديگر مي گويد: «و روايتي ضعيف هست كه آن ضعيفه [همسر وهب بن عبدالله كلبي] روي به ميدان نهاد و خود را در خون شوهر مي گردانيد.» (293)؛ درباره ي شهادت ابوبكر فرزند امام علي عليه السلام آورده است كه:«... و آخر به طعن نيزه ي قدامه موصلي و گفته اند: به زخم عبدالله بن عقبة غنوي يا زجر بن بدر نخعي» (330).


درباره ي شهادت عمر بن علي عليه السلام نيز مي نويسد: «پس از محاربت بسيار به سبب غلبه ي فجار و اشرار از عالم غدار رخت بر بسته و در روضه رضاي پروردگار قرار گرفت، رضوان الله عليه. و بعضي گفته اند كه عمر بن علي در آن حرب حاضر نبوده و اين قول، نزد علما اصلح است اما مشهور آن است كه در آن روز به سعادت شهادت فايز گشته.» (330).

درباره ي شهربانو، بعد از نقل اين خبر كه امام حسين عليه السلام به او فرمود كه پس از شهادت من اسب من خواهد آمد و تو سوار شو: «كه او تو را از ميان قوم بيرون برده بجايي كه خداوند خواهد برساند» مي گويد: «اما اصح آن است كه شهربانو همراه اهل بيت به شام رفته بود.» (349).

در مورد ديگري درباره ي كيفيت رفتن اسرا به شام مي گويد: «و آنكه در بعضي كتب نوشته اند كه سر و پاي برهنه بر شتران بي جهاز نشانده مي بردند، قولي ضعيف است و به صحت نرسيده.» (363).

مؤلف پس از نقل حكايتي از برخورد اسرا با يزيد در مجلس وي، مي نويسد: «و در بعضي كتب مذكور است كه اين صورت در مجلس ابن زياد واقع شده، و الله اعلم.» بعد مي افزايد: «پس يزيد رو به امراي كوفه كرد، حسين را چگونه كشتيد؟ زحر بن قيس و به روايتي شمر بن ذي الجوشن آغاز تكلم كرده گفت:...» (380).