بازگشت

مذهب كاشفي


درباره ي مرام مذهبي وي به سادگي نمي توان اظهار نظر كرد. نام او حسين است و از شهر سبزوار. اينها حكايت از تولد او در خانداني شيعي دارد، چرا كه شهر سبزوار از زمانهاي دور به تشيع شهرت داشت و همان زمان نيز قصه هايي براي تشيع آن زبانزد خاص و عام. [1] اما از سبزوار به هرات رفت و دوستاني براي خود برگزيد كه همه گرچه به اهل بيت علاقه ي وافري داشتند، از رفض بيزار بودند. دو نمونه مهم و مؤثر در وي امير عليشير و عبدالرحمان جامي هستند كه از صوفيان نقشبندي بودند و به تبع خواجه محمد پارسا از رفض بر وي بيزار. فرقه ي نقشبندي از فرقه هاي صوفي است كه در تسنن اصرار دارد و كوشيد تا از بدعتهاي صوفيان دور باشد. اين فرقه، در ميان فرق صوفيه، تنها فرقه اي است كه ابوبكر را سر سلسله ي خويش دانسته است. بدنامي جامي براي شيعيان از آنجا آشكار مي شود كه بدانيم، زماني كه شاه اسماعيل به هرات رفت، دستور داد تا هر كجا نام جامي ثبت شد، نقطه ي جيم را پاك كرده و در بالاي آن بنويسند. يعني «جامي» را «خامي» كنند. به دنبال همين كار بود كه به نقل حكمت [2] هاتفي شاعر، خواهرزاده ي جامي در شعري گفت:



پس عجب دارم زانصاف شه كشورگشاي

آنكه عمري بر درش گردون غلامي كرده است






كز براي خاطر جمعي لوند ناتراش

نقطه ي «جامي» تراشيده است و «خامي» كرده است



ملاحسين با جامي همنشين شده و همانگونه كه گذشت با وي خويشاوند شد. فخرالدين علي فرزند كاشفي در جاي ديگري نيز حيكايت ملازمت پدر را به جامي براساس خوابي كه پدرش ديده و به همان دليل به هرات رفته، آورده است. پيش از اين به اجمال به آن اشاره شد. [3] .

شايد سخن خود امير عليشير در مقدمه ي اين بحث جالب باشد كه درباره ي كاشفي نوشته است: و مولانا، سبزواري است و ليكن از رفض ايشان عاري است و از مذهب باطل ايشان بري، ليكن از تهمت بري نيست! [4] سخن اخير او اشاره به آن دارد كه كاشفي علي رغم اين همنشيني ها، تا به آخر، در هرات متهم به رفض بوده است. همانطور كه در سبزوار متهم به تسنن، حنفي گري يا شافعي گري بوده است. افندي با اذكر اين اتهام مي افزايد: اكثر تصانيفه سيما تفسيراه، مؤلفة علي طريقة اهل السنة و أدرج فيها طراقئق الاخابث الصوفيه. [5] جالب اين كه با اين تصرحيات، افندي مي گويد كه تشيع او نزد من واضح است. [6] .

كاشفي در هرات با دستگاه دولتي كنار آمده و در آنجا نفوذ چشمگير يافته و در ميان مردم به كار وعظ مي پرداخته است. در چنين شرايطي، جز آنكه اظهار تسنن كند، كاري نمي توانسته انجام دهد. اما آيا چنين اقدامي از روي تقيه بوده است؟

در نزد عالمي چونان قاضي نورالله كه به عنوان شيخ شيعه شناس شهرت يافته، اين قبيل عالمان علي رغم وجود هر گونه شاهد ضمني بر تسننشان، بايد شيعه تلقي شوند. شايد اين اقدام بيش از هر چيز بر مبناي تفسيري ويژه از تشيع استوار باشد، تفسيري كه تشيع را تنها نه در حد تعاريف رسمي بلكه حتي شامل علائق ويژه به اهل بيت مي داند. با اين حال قاضي اصرار دارد تا بر مبناي تقيه، به دفع اشكالات موجود در ارتباط با تسنن اين افراد بپردازد. يك از آنها ملاحسين كاشفي است. شاهدي كه


قاضي براي تشيع وي آورده، شعري است از كاشفي در منقبت امام علي عليه السلام كه از جمله شامل نكته اي است كه شيعه در اثبات امامت امامان، به آن استناد مي كنند: [7] .



ذريتي سؤال خليل خدا بخوان

و ز لاينال عهد جوابش بكن ادا



گردد تو را عيان كه امامت نه لايق است

آن را كه بوده بيشتر عمر در خطا



در برابر اين شواهد، شواهد نقل شده كه وجود تسنن را در او نشان مي دهد. از جمله آنكه پسر او در رشحات عين الحيات تصريح كرده است كه پدرش در طريقه ي نقشبندي درآمده است. [8] .

تسنن برخي از شاگردان وي همراه با موضع ضد شيعي آنها، شاهد ديگري بر گرايشات سني وي باشد. زين الدين محمود واصفي از جمله شاگردان اوست كه در قضاياي ورود قزلباشان به هرات و نواحي خراسان، مجبور به گريز شد، زيرا با وجود سوابق او و دوستانش در برخورد با شيعيان هرات، بطور يقين به دست قزلباشان كشته مي شد. وي خود شرحي از اين گريز خود را قصه وار نقل كرده است. [9] .

او خود را از شاگردان ملاحسين واعظ مي داند و از وي ستايشي در حق خود نقل مي كند. [10] زماني نيز كه در جريان فرار از دست قزلباشان به نيشابور آمد، وقتي خود را به عنوان واصفي معرفي كرد، زين العابدين نيشاپوري به وي گفت: آن واصفي كه شاگرد مولانا حسين واعظ است. پير افزود: اشتياق مردم نيشاپور به ملازمان شما، به مرتبه اي است كه معلوم نيست كه به مهدي آن مقدار بوده باشد. [11] با خرزي نيز كه از علاقمندان جامي بوده و در مقامات جامي گرايش ضد شيعي از خود نشان مي دهد [12] از ملاحسين واعظي ستايش دارد و هيچ گونه قدحي درباره ي وي نكرده است.

به هر روي آنچه مسلم است اين كه او در هرات بر مذهب تسنن بوده و از مذاهب فقهي بر مذهب حنفي بوده است. افندي در رياض از برخي از فوائد ميرداماد نقل كرده


است كه ملاحسين صاحب روضة الشهداء را حنفي المذهب دانسته بوده است. [13] كامل شيبي با استناد به هدية العارفين [14] گفته است كه كاشفي رساله اي در فقه حنفي دارد، اما با مراجعه معلوم نشد كه كداميك از كتابهايي كه در آنجا ياد شده، در فقه حنفي است.

اگر پذيرفته شود كه او بر مذهب تسنن بوده، بايد علائق شيعي كه در برخي از آثار وي بويژه روضةالشهدا وجود دارد توجيه شود. توجيه طبيعي آن اين است كه گرايش تسنن دوازه امامي كه اين زمان در بسياري از نقاط ايران و ماوراءالنهر وجود داشت، اقتضاي چنين گرايشي را در آثار كاشفي ايجاد كرده است. اين پاسخ تا اندازه اي درست است، زيرا همانطور كه در جاي ديگر اشاره كرده ايم، كتاب فصل الخطاب خواجه ي پارسا، شواهد النبوه جامي و وسيلة الخادم الي المخدوم در شرح صلوات چهاره معصوم از فضل الله بن روزبهان خنجي، همين گرايش را با شدت و ضعف در خود دارد.

نمونه ي ديگر از اين آثار كتاب با ارزش روضات الجنان و جنات الجنان از حافظ حسين كربلائي تبريزي است. اين اثر كه در اواخر دهم هجري نگاشته شده، و شديدا در بخشهايي از آن متأثر از فصل الخطاب است، در چهار چوب گرايش «تسنن دوازده امامي» مباحث خويش را مطرح كرده است. از جمله در روضه ي هشتم كتاب، شرح حال ائمه اثناعشر را به تفصيل (صص 372 -448) آورده است. اين گرايشي است كه خود جامي كه گفته اند كاشفي را به طريق نقشنبدي داخل كرده، داشته است. شواهد النبوه او مشتمل بر شرح حال ائمه اطهار نيز هست. روشي كه بطور معمول از قرن هفتم و هشتم به بعد در ميان اين قبيل سنيان شيعي مرسوم بوده، آن است كه ابتداي سخن را با ذكر ستايش خدا، صلوات بر رسول آغاز كرده، سپس از خلفاي چهارگانه ياد كرده و آنگاه از امامان ياد مي كنند. اين شيوه اي است كه ملاحسين كاشفي نيز در كتاب «فتوت نامه سلطاني» خود، از آن پيروي كرده است. [15] توجه به اين نكته جالب است كه عبدالواسع باخرزي نيز كه اشاره به گرايش


ضد شيعي او به تبع جامي كرديم، وقتي سخن از شيخ قايني مي گويد كه به دليل اظهار رفض مورد طرد قرار گرفت، درباره ي عقيده ي رفض مي گويد كه «هرگز اهل بيت رسول كه عبارت از ائمه ي اثناعشراند عليهم السلام بر اين اعتقاد ناپاك نبوده اند! [16] به اين ترتيب، از ديد اين مخالف شيعه نيز، اهل بيت رسول خدا - ص - عبارت از امامان دوازده گانه اند. يكي از آثار واعظ كاشفي كه رنگ تشيع دارد، فتوتنامه ي سلطاني است. كاشفي در اين كتاب، آداب فتوت و شرايط آن را بيان كرده است. در آنجا آمده است كه براي ورود افراد به دايره ي فتوت، اسامي دوازده امام خوانده مي شود. تنها در ديباچه اين كتاب، نام خلفاي چهارگانه آمده است. اما تا به آخر، حتي يكبار اسامي خلفاي سه گانه نيامده، اين در حالي است كه اسامي دوازده امام مكرر آمده است و فصل نهم اين كتاب، اختصاص به «در كيفيت ميان بستن» دارد. اين رسمي خاص ميان فتوتيان است كه ملاحسين آداب آن را بازگو كرده است. براي شناخت مذهب وي مناسب است قسمتي از عبارت او نقل شود:

بدان كه در فصول قبل مجمل ميان بستن مذكور بود. در اين فصل مفصل آن مسطور خواهد شد، بر وجهي كه از استادان مشاهده كرده. چون استاد خواهد كه ميان كسي ببندد، اول بايد كه مجلس سازد در مكان وسيع پاكيزه، پس فرزند طريقت در مجلس پير و پدر عهدالله و استاد شد تعيين كند و نقيب فرمايد كه اين عزيزان فلان روز در آن محفل شيخ و نقيب و برداران طريق حاضر گردند. آن گه، سجاده شيخ را روي به قبله باندازند، پس سجاده ي شد را باندازند و هر دو سجاده را گوشه به گوشه پيوسته بايد و سجاده ي (شيخ بايد كه بر دست راست) باشد و شيخ بر سجاد بنشيند و استاد طريقت كه پدر عهدالله گويند، رو به روي شيخ بنشيند و دو برادر طريقت بر دست چپ عهدالله بنشيند، به پهلوي يكديگر و اگر شيخ حاضر نباشد، مصحف تمام بر روي سجاده ي شيخ نهند و كاسه ي آب صافي در ملجس حاضر گردانند و قدر نمك سفيد پاك كه هيچ چيزبا وي آميخته نباشد و نقيب برخيزد و آن نمك را در آب اندازد...» اين رسوم ادامه دارد تا آنكه موضع خطبه خواندن مي رسد.«...پس سلام باز


دهد و شيخ آنجا خطبه ي طريقت بخواند و اگر نقيب هم بخواند، جايز باشد. اما اگر نقيب ميان كسي بربندد، اولي آن است كه ديگر بخواند و خطبه ي طريقت به انواع است. ما از كتاب صاحب تأويلات خطبه اي آورديم و آن اين است: الحمدلله الذي فضل الانسان علي ساير الاكوان و شرف من بينهم بشرف المكارم عصبة الفتيان، فزين نفسهم بزينة و العدل و الاحسان.... و اشهد أن لا اله الاالله وحده لا شريك له... و أشهد أن محمدا عبده و رسوله المبعوث في آخر الزمان لتتميم مكارم الاخلاق و اظهار دين الحق علي سار الاديان صلي الله عليه و آله و أصحابه و خلفائه و نقبائه و الذين اتبعوهم باحسان، خصوصا علي الولي الاظهر و المجتبي الاطهر و الشهيد الاشهر و العابد الازهر و الباقر الاجر و الصادق الاكبر و الكاظم الانور و الرضا الابهر و التقي الاتقي و النقي الانقي و الزكي الازكي و حجة الله علي أهل الارض و السماء صاحب الزمان و قاطع البرهان» پس از نقل اين خطبه، اشاره مي كند كه خطبه ي ديگري نيز در اين باره نقل شده است: «خطبه ي ديگري مختصر كه حضرات سادات عظام نجف و كربلا - ادام الله ظلالهم - مي خوانند و اين دوازده كلمه است كه شد سيرت گويند و ذكر آن گذشت و اين از امام جعفر صادق عليه السلام منقول است.» اين خطبه ي دوم كاملا شيعي است و ضمن آن، پس از ياد از امامان اثناعشر آمده است: «بهم أتولي و من أعدائهم نتبري» [17] .

اين دو خطبه، حكايت از قوت تشيع امامي در كاشفي دارد، بويژه كه تأييد شده است كه حضرات نجف و كربلا، آن زمان به يقين شيعه ي اثناعشري بوده اند، اين خطبه را تأييد كرده اند.

در ميان آثار ملاحسين كاشفي، روضةالشهداء بيش از همه رنگ تشيع دارد. اين كتاب اجمالي از تاريخ انبيا را در آغاز آورده، سپس شرحي از زندگي پيامبر صلي الله عليه و آله و به دنبال آن، به بيان زندگي ساير امامان پرداخته است كه البته بخش مربوط به كربلا هدف اصلي مؤلف در نگارش كتاب بوده، مفصلتر از ديگر بخشهاست. ويژگي اين كتاب، همانند نظاير آن، از زاويه ي ديد مذهبي، آن است كه علي رغم اظهار شديد مسأله ي«تولاي» نسبت به خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله از مسأله ي«تبراي» از دشمنان اهل بيت عليهم السلام بري


نيست. اين دقيقا همان روشي است كه فضل الله بن روزبهان در كتاب چهارده معصوم دنبال كرده است. در آنجا نيز شرح حال چهارده معصوم، دقيقا بر اساس منابع و روشي كه شيعه ي امامي دارد آمده، اما كمترين اشاره به مخالفان نشده است. البته كاشفي تفاوت مهمي با ابن روزبهان دارد و آن اين كه فضل در آثار ديگر خود، بر تشيع، يا به قول خودش رفض حمله كرده و حتي كتابي در رد بر علامه ي حلي نوشته است، در حالي كه كاشفي چنين روشي را در ساير كتابها دنبال نكرده است. به عكس، در همين روضةالشهداء، از ماجراي تصرف حكومت و فدك نيز ياد شده است، البته بدون هيچ گونه لحن تند و توضيحي: آورده اند كه [بعد از وفات رسول الله صلي الله عليه و آله]... فاطمه را هيچ رنجي نبود و جز غم فراق پدر و تقدم اصحاب بر علي و تصرف ايشان در فدك، هيچ المي نداشت (روضه، ص 137).

شايد دليل دو پهلويي وي در اين اقدامات اين بوده است كه كاشفي نمي خواسته بطور كامل گرايشات مذهبي خود را آشكار كند، يا به تعبيري، بر آن بوده تا از يكسو در هرات و از سوي ديگر در سبزوار، زادگاه خود، موقعيت خود را داشته باشد. داستان زير كه شهرت بسياري دارد، تا اندازه اي ما به اين جهت گيري رهنمون مي كنند. واله اصفهاني مي نويسد:،

مشهور است كه نوبتي از راه اضطرار، بنا بر تقلب روزگار و تصاريف ليل و نهار، جناب واعظ الانام به كام و ناكام از سبزوار سفر هرات پيش گرفت و رعايت و مراقبت سزاوار از امير عليشير ديده، بعد از مدتي به ديار خود بازگشت. سبزواريان انديشيدند كه مبادا جناب مولوي در مدت غيبت به مذهب اهل سنت رغبت كرده باشد؛ لاجرم با يكديگر مقرر كردند كه در حيني كه مولوي بر فراز منبر برآمده، به موعظه مشغول گردد، درصدد تحقيق عقيده ي وي درآيند و منتظر بودند تا مجلس وعظ مولوي در جمعه اي از جمعات منعقد گرديد و خلق سبزوار به جهت تحقيق اين مقدمه، خود را به مسجد كشيدند و چون مولانا به موعظه مشغول شد، پيري كهنسال از ارباب فضل و كمال از ميان مردمان برپاي خاست و به آواز بلند از مولوي پرسيد كه جبرئيل


امين چند نوبت بر اميرالمؤمنين نازل شد؟ مولانا بدون تفرقه و اضطراب جواب داد كه صد و چهل هزار بار. پير سؤال فرمود كه مولوي را در اين باب سندي هست؟ مولانا فرمود كه، سندي بهتر از حديث صحيح «انا مدينة العلم و علي بابها» مي خواهيد؟ چه به تحقيق پيوسته كه جبرئيل امين عليه السلام هفتاد هزار بار بر جناب رسالت ماب صلي الله عليه و اهل نازل شده و چون چنين باشد در هر آمد و رفت، به مقتضاي و اتو البيوت من ابوابها، [18] دوبار به در خانه ي علم نازل شده خواهد بود. و به اين جواب صواب، سبزواريان خاطر از صحت عقيده ي جناب مولوي مطمئن ساختند. [19] .

فرزند ملا حسين كاشفي نيز وضعيتي شبيه پدر دارد، جز آنكه او بيش از پدر با صوفيان نقشبندي محشور شده است. به همان اندازه كه فتوتنامه ي سلطاني پدر رنگ تشيع دارد، رشحات علي الحيات رنگ تسنن دارد. مصصح كتاب رشحات نوشته است: هر كس كتاب رشحات را به قصد تتبع و تحقيق بخواند... و حشر و نشر دائم و مستمر او را با جامي و خانواده ي خواجه سعد الدين كاشغري كه از بزرگان و مشايخ طريقه ي نقشبنديه اند واقف شود، بي هيچ شك و ترديدي حكم مي كند كه مولانا فخر الدين علي مؤلف رشحات يك نفر مسلمان سني مذهب خالص است.» همين مؤلف در ادامه تصريح مي كند، با توجه به غلبه ي قزلباش بر هرات و ادامه ي نفوذ فرزند كاشفي، معلوم مي شود كه او مرام تسنن را كنار گذاشته و همانند بسياري ديگري به مذهب اماميه گروش پيدا كرده است. اين گرايش در لطائف الطوائف او كاملا هويداست.

محمد قزويني در پشت نسخه اي از لطائف الطوائف نوشته است: مؤلف اين كتاب شيعه ي اثناعشري خالص مخلص بي شائبه بوده است و براي دوازده امام در اوايل كتاب، فصلي مفيد پرداخته و علامت ظهور حضرت قائم را در فصل مخصوص بدو ذكر كرده است. [20] مصحح رشحات بخشي از جملات وي را در ارتباط با امامان در همان


مقدمه ي پيشگفته، (صص 87-88) آورده است. نظير همين رويه در كتاب حرز الامان من فتن الزمان او نيز به كار رفته است. او كتاب خود را در پنج مقاله و هر مقاله شامل پنج باب و هر باب دوازده فصل دارد. وي تصريح كرده است كه عدد پنج اشاره به عدد آل عباء و دوازده اشاره به دوازده امام است. [21] معينيان در مقدمه ي رشحات [22] جملاتي از اين كتاب نيز در ارتباط با تشيع او آورده است.


پاورقي

[1] رشحات عين الحياة، ج 2، ص 489-490.

[2] جامي، صص 141 - 142، 52 - 52.

[3] نک: طرائق الحقائق، ج 3، ص 115.

[4] مجالس النفائس، 268.

[5] رياض، ج 2، صص 186 و 190.

[6] همان، ص 190.

[7] مجالس المؤمنين، ج 1، ص 548؛ رياض العلماء، ج 2، ص 189.

[8] يوسفي ص 704.

[9] بدايع الوقايع، ج 2، ص 260.

[10] بدايع، ج 1، ص 120.

[11] بدايع، ج 2، صص 265 -266.

[12] مقامات جامي، صص 148 به بعد، 166، 159، 155، 158.

[13] رياض، ج 2، ص 186.

[14] هديةالعارفين، ج 5، ص 316.

[15] نک تشيع و تصوف، ص 328.

[16] مقامات جامي، ص 157.

[17] فتوتنامه‏ي سلطاني، صص 131 -136.

[18] بقره، 189.

[19] خلد برين، صص 310-311؛ مجالس المؤمنين، 114:1 رياض، 186:2.

[20] مقدمه‏ي رشحات عين الحياة، ص 86.

[21] فهرست دانشگاه 102:1.

[22] رشحات عين الحيات، ص 89.