بازگشت

تجربه ي سياست يا فرهنگ


بايد توجه داشت كه مشي سياسي امامان به تبع اصالتي كه به كار فرهنگي مي دادند، و در سياست مداخله جدي نداشتند (بيشتر به اميد روزي كه بتوانند جامعه اي شيعي را شكل دهند و همان زمان نيز آن را در درون جامعه ي موجود حفظ و رهبري مي كردند)، بعدها در شيعه ي اماميه اين اثر را باقي گذاشت كه براي سياست موجود چندان اعتباري قايل نبود.يعني شيعه ي امامي در انديشه ظهور امام غايب و به تعبر ديگر امام قائم عليه السلام بود. در اين صورت لزومي به مداخله ي در كار سياست نداشت. به مرور از باب تقيه و حتي بر اساس شيوه يا كه خود شيعيان در نفوذ در دستگاه خلافت از زمان امامان داشته و هر روز بر شدت آن افزوده شده بود، خود را به حكام نزديكتر كردند. نتيجه آن شد كه شيعه، علي رغم داشتن زمينه هاي سياسي مهم، كم كم، رنگ عرفاني به خود گرفت، يا دست كم فقهش از سياست تهي شد.در چنين وضعيتي شهادت امام حسين عليه السلام چه تحليلي مي يافت؟ آيا راهي جز تقويب برداشت هاي صوفيانه وجود داشت؟ حميد عنايت مي نويسد: (و بايد اين نوشته را با احتياط پذيرفت)

با گرايش روزافزون شيعه به شيوه ي تسليم طلبانه ي تقيه و تن در دادن به نظام حاكم، مسأله ي شهادت امام حسين عليه السلام به عنوان خود را فداي امت ساختن، با تحكيم هدف مبارز جويانه ي شيعه شد(!) در عين حال گريه كردن، و نه ارشاد يا آگاهي يابي سياسي، به عنوان تنها هدف از كل ياد و خاطره ي مجاهدت امام حسين عليه السلام شناخته شد. اين نكته در درجه ي اول از نام اغلب مقتلها و تذكره هاي مربوط به واقعه ي كربلا برمي آيد: مفتاح البكاء، طوفان البكاء، محيط البكاء (محيط يعني دريا و اقيانوس) مثير الاحزان (برانگيزاننده ي غمها) لهوف (سوگهاي سوزان). يا بسيار به ندرت به رواياتي كه بوي انتقام جويي و كينه خواهي سلحشورانه بدهد، برمي خوريم. گرايش غالب همانا به دست دادن روايت سوگمندانه و مرثيه وار وقايع كربلاست. [1] .

گفتني است كه در همه ي دوره هاي تاريخي شيعه بوده اند كساني كه بر نگرش سياسي تأكيد كرده اند، آنچه اهميت دارد آن است كه نگرش غالب چه بوده است.



پاورقي

[1] انديشه‏ي سياسي در اسلام معاصر، ص 312.