بازگشت

آثار سياسي رخداد كربلا در جامعه ي شيعه


واقعه ي كربلا از حوادث تعيين كننده در جريان تكوين شيعه در تاريخ است. پيش از اين اشاره شد كه مباني تشيع، بويژه اساسي ترين اصل آن، يعني امامت، در خود قرآن و سنت يافت مي شود. اما جدايي تاريخي شيعه از ديگر گروه هاي موجود در جامعه، به تدريج صورت گرفت است. سنت و انديشه اي كه از از دوره ي خلافت امام علي به يادگار ماند، تا حدود زيادي شيعه را از لحاظ فكري انسجام بخشيد. حمايت امويها از اسلام ساخته ي خودشان كه سياست گزاري هاي معاويه، اجازه نداده بود ماهيت و فاصله ي آن با اسلام واقعي آشكار شود، در جريان به خلافت رسيدن يزيد وضوح بيشتري يافت. در جريان حادثه ي كربلا جدايي تاريخي شيعه از ساير گروههايي كه تحت تأثير اسلام مورد حمايت امويان بودند. قطعي شد. از آن پس تشخيص و تشخص شيعه از ديگر گروه ها - گروهي كه پيروي از سنت و سيره ي علي عليه السلام جانشينان او مي كردند - كاملا مطمئن بود.

در ميان شيعيان، گروهي از هر حيث تابع ائمه عليهم السلام و آنها را وصي پيامبر صلي الله عليه وآله و منتخب او مي دانستند. از سوي ديگر گروههايي از مردم عراق و بعضي از مناطق ديگر تنها برتري علويان را بر امويان در نظر داشته و تشيع آنها در همين حد بود. افرادي كه در كربلا در كنار امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند، از شيعياني بودند كه امامت را تنها حق علي عليه السلام و فرزندانش مي دانستند. خود امام عليه السلام در موارد متعددي از مردم خواست تا حق را به اهلش بسپارند و او را ياري كنند؛ زيرا امويان غاصب اين حق هستند. [1] در موردي فرمود: «أيها الناس أنا ابن بنت رسول الله و نحن أولي بولاية هذه الامور عليكم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم. [2] و در جاي ديگر فرمود: «و انا احق من غيري لقرابتي من رسول الله.» [3] .

علاوه بر امام، يارانش در فرصت هاي مختلفي اين اعتقاد را با نثر و نظم بيان كردند. مسلم به ابن زياد گفت: به خدا سوگند، معاويه خليفه ي به حق نيست، بلكه با


حيله گري بر وصي پيامبر صلي الله عليه و آله غلبه كرده و خلافت را غصب كرده است. [4] عبدالرحمان بن عبدالله يزني، ياران امام حسين عليه السلام در كربلا، مي گفت:



أنا بن عبدالله من آل يزن

ديني علي دين حسين و حسن [5]



من فرزند عبدالله از آل يزن بوده و دينم همان دين حسين و حسن است. همچنين حجاج بن مسروق خطاب به امام حسين عليه السلام مي گفت:



ثم أباك ذي الندي عليا

ذلك الذي نعرفه وصيا [6] .



نافع بن هلال بجلي در شعري مي گفت:



أنا الغلام التممي البجلي

ديني علي دين حسين و علي [7]



من از بني تميم و بلجي هستم و دينم همان دين حسين و - پدرش - علي است.

عثمان بن علي بن ابي طالب - رحمهم الله - نيز در شعري ميگفت:



اني أنا عثمان ذو المفاخر

شيخي علي ذولافعال الطاهر



وابن عم النبي الطاهر

أخو حسين خيرة الاخائر



و سيد الكبار و الاصاغر

بعد الرسول و الوصي الناصر [8] .



من عثمان صاحب مفاخر هستم. آقايم علي، صاحب كارهاي پاك و طاهر است، من پسر عم پيامبر صلي الله عليه و آله طاهر هستم. برادر حسين كه برگزيده ترين است. سيد بزرگان و كوچكان بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله و وصي هستم. نافع بن هلال مي گفت: أنا الجملي و انا علي دين علي. شخصي از سپاه دشمن در برابرش گفت: أنان علي دين عثمان. [9] از اين اشعار و نيز اشعاري كه از عباس بن علي عليه السلام و ديگران نقل شده، بخوبي مي توان اعتقاد شيعي ياران امام را، نه در حد طرفداري سياسي، بلكه بعد اعتقادي آن را، بخوبي درك كرد.



پاورقي

[1] انساب الاشراف، ج 3، ص 170؛ الفتوح، ج 5، ص 135.

[2] الفتوح، ج 5، ص 137.

[3] همان، ج 5، صص 145، 144.

[4] همان، ج 5، ص 98.

[5] همان، ج 5، ص 194.

[6] همان، ج 5، ص 199.

[7] همان، ج 5، ص 201.

[8] همان، ج 5، ص 206.

[9] تاريخ الطبري، ج 4، صص 336،331.