بازگشت

آگاهي از شهادت در كربلا


از مسائلي كه در بعد تاريخي حماسه ي عقيدتي كربلا سهم بسزايي دارد، مسأله ي آگاهي امام حسين عليه السلام از شهادت خود پيش از وقوع آن است؛ امري كه موجب شده است تا در بررسي اين واقعه ي تاريخي اختلافاتي پيش آمده و بيشتر بصورت مقابله ي يك امر كلامي با يك مسأله ي تاريخي عنوان شود. در اين زمينه روايات بسياري وجود دارد كه بر اساس آنها رسول خدا صلي الله عليه و آله از شهادت امام حسين عليه السلام خبر داده بودند. علامه ي اميني بخشي از اين نقلها را در كتاب سيرتنا و سنتنا و فراهم آورده اند. كتابهاي اهل سنت مملو از اين اخبار و آثار است. [1] .

علاوه بر اين روايات [2] كه خود جنبه ي تاريخي دارد، اخباري نقل شده كه بصراحت يا اشارت، وقوع حادثه ي كربلا را قبل از اتفاق افتادن آن، خبر داده است. اين اخبار در كتب تاريخي نقل شده كه در ذيل به بخشي از آنها اشاره مي كنيم. بيشتر اخباري كه آگاهي امام حسين عليه السلام را - پس از حركت از مدينه به سوي مكه و سپس عراق - از شهادت خود نشان مي دهد در كتاب الفتوح آمده كه بايد با احتياط بيشتري با آن برخورد كرد.

در روايتي آمده است كه امام عليه السلام در شب قبل از آن كه از مدينه به سوي مكه هجرت كند، بر سر قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد. پس از آنكه كنار قبر خوابش برد، در خواب پيامبر صلي الله عليه و آله و جمعي از ملائكه را ديد. پيامبر صلي الله عليه و آله او را در آغوش گرفت و بدو فرمود: يا حسين! كأنك عن قريب اراك مقتولا مذبوحا بارض كرب و بلا من عصابة من أمتي و


أنت في ذلك عطشان لا تستقي... يا حسين! ان اباك و أمك قد قدموا علي و هم اليك مشتاقون و ان لك في الجنة درجات لن تنالها الا بالشهادة، اي حسين! مي بينم كه به زودي به دست گروهي از امت من در كربلا تشنه كشته خواهي شد... اي حسين! پدر و مادرت بر من وارد شده و مشتاق ديدار تو هستند. تو در بهشت مقامي داري كه جز با شهادت بدان دسترسي پيدا نمي كني.

در خبر ديگري آمده است كه امام حسين عليه السلام در مكه فرمود: اني رأيت جدي صلي الله عليه و آله في منامي و قد أمروني بامر و انا ماض لأمره، [3] من جدم را در خواب ديدم. به من دستوري داد.كه براي اجراي آن مي روم. امام در نامه اي براي سعيد بن عاص، با استناد به همين خواب، نوشت: «و اعلمك اني رايت جدي في منامي مخبرني بأمر و انا ماض له، [4] تو را از نكته آگاه كنم كه من جد خود را خواب ديده ام. او به من خبري داده كه من به دنبال آن هستم.

در منطقه ي خزيميه، زينب عليه السلام نزد امام آمد و عرض كرد: در نيمه هاي شب فريادي شنيدم. امام عليه السلام فرمود: چه شنيدي؟ زينب عليه السلام گفت:هاتفي فرياد مي زد:



ألا يا عين فاحتفلي بجهد

و من يبكي علي الشهداء بعدي



و علي القوم تسوقهم المنايا

بمقدار الي انجاز وعدي



يعني اي چشم! با جهد تمام جشن بگير، چه كسي بعد از من بر شهيدان مي گريد، مرگ به سوي اين قوم حركت مي كند، به مقداري كه وعده ي مرا منجز كند. امام فرمود: آنچه قضاي الهي باشد، همان محقق خواهد شد. [5] .

از وارد ديگر هنگامي است كه امام به كربلا رسيد. وقتي نام آن منطقه را پرسيد و به او گفتند: فرمود: لقد مر ابي بهذا المكان عند مسيرة الي صفين و أنا معه فوقف فسأل عنه فاخبر باسمه فقال: ههنا محط ركابهم و ههنا مهراق دمائهم، فسئل عن ذلك، فقال: ثقل لال البيت محمد ينزولن هاهنا، [6] . پدرم در حين رفتن به صفين از اينجا عبور كرد كه


من با او بودم. اسم اين محل را پرسيد و به او گفتند: فرمود: اينجا محل فرود آنها و ريختن خونشان است. در اين باره از او پرسش كردند، گفت: جمعي از اهل بيت در اينجا فرود خواهند آمد.

امام در منطقه ي ثعلبيه پس از ظهر، سرش را بر زمين نهاد و به خواب رفت. پس از بيدار شدن. شروع به گريه كرد. علي اكبر از علت گريه ي آن حضرت پرسيد، امام فرمود: اني رأيت فارسا علي فرس حتي وقف علي فقال: يا حسين! انكم تسرعون المسير و المنايا لكم تسرع الي الجنة فعلمت ان انفسنا قد نعيت الينا، [7] سواري را ديدم كه آمد و نزد ما توقف كرد، گفت: اي حسين! شما در اين مسير به سرعت مي رويد و مرگ براي شما به سرعت به سوي بهشت مي رود. من دانستم كه نفوس ما در حال وداع با ما هستند.

صبح عاشورا امام عليه السلام به خواهرش فرمود: يا اختاه! اني رأيت جدي في المنام و أبي عليا و فاطمة امي و اخي الحسن عليهم السلام فقالوا: انك رائح الينا عن قريب و قد و الله يا أختاه دنا الامر في ذلك لا شك، [8] اي خواهر! ديشب جدم پيامبر، پدرم علي، مادرم فاطمه، و برادرم حسن عليهم السلام را در خواب ديدم كه مي گفتند: تو به زودي به سوي ما خواهي آمد. اي خواهر! بدون شك و به خدا قسم كه وقت آن نزديك است.

همچنين درباره ي عاشورا نقل شده كه امام فرمود: پيامبر صلي الله عليه و آله را ديدم كه گروهي از اصحاب همراهش بوند و به من فرمود: يا بني! انت شهيد آل محمد و قد استبشرت بك السماوات و أهل الصفح الأعلي فليكن افطارك عندي الليلة تعجل و لا توخر [9] فرزندم! تو شهيد آل محمد هستي. آسمان ها و اهالي آسمان هاي اعلي به تو بشارت داده اند. تو بايد امشب نزد من افطار كني. عجله كرده و تأخير نكن.

در يك مورد ديگر از اميرالمؤمنين علي عليه السلام نقل شده كه بنا به نقل مجاهد در كوفه بر سر منبر فرمود: كيف أنتم اذا أتاكم اهل بيت نبيكم يحمل قويهم ضعيفهم، چگونه خواهيد بود، وقتي كه اهل بيت پيامبرتان بر شما وارد شوند در حالي كه قويتر آنها


ضعيفتر را بر دوش مي كشد؟ مردم گفتند: چه و چه خواهيم كرد. امام سرش را تكان داد و فرمود: توردون ثم تعردون ثم تطيعون البراءة و لابراءة لكم. [10] .

اينها نمونه هايي بود از آنچه دلالت برآگاهي امام از واقعه ي كربلا قبل از شهادت داشت، اما طبيعي است كه نه تنها از امام حسين عليه السلام بلكه پيامبر صلي الله عليه و آله نيز در زندگي سياسي خويش، از عنصر آگاهي پيشين استفاده نمي كرد، جز در مقام اثبات نبوت يا امامت، رفتار پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه مطابق ارزيابي سياسي موجود بود. اين آگاهي پيشين در مواردي است كه خداوند به طريقي آنها را آگاه مي گردانيد - به وسيله ي جبرئيل يا خواب و امثال آن - چرا كه اصل آن جز در اختيار خداوند نيست. پيشگامي و اسوه بودن پيامبر صلي الله عليه و آله و امام عليه السلام مبتني بر وضع موجود و ارزيابي ظاهري است، نه بر آگاهي پيشين. اين مشي تمامي انبيا و ائمه در شرايط طبيعي زندگيشان بوده است. در اينجا بحثهاي تاريخي و كلامي فراواني شده است كه كتاب مختصر ما گنجايش آنها را ندارد و بايد در مقالي مستقل به آنها پرداخته شود. پس از اين در بحث حكمت شهادت امام حسين عليه السلام با تفصيل بيشتري اين مسأله را بررسي خواهيم كرد.


پاورقي

[1] بيشتر اين اخبار با مصادر و منابع جديدتر، علامه شيخ محمد باقر محمودي، در مجلد نخست کتاب عبرات المصطفين آورده‏اند.

[2] نک: ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام صص 51 - 50، و پاورقي همان صفحات.

[3] الفتوح، ج 5، ص 51.

[4] الفتوح، ج 5، ص 116؛ و نک: تاريخ الطبري، ج 4، ص 291 همين مطلب را به عبدالله بن جعفر نيز نوشته است. نک: ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام ابن‏عساکر،ص 202.

[5] الفتوح، ج 5، ص 122.

[6] اخبار الطوال، ص 253.

[7] ترجمة الامام السحين عليه‏السلام ص 68؛ الفتوح، ج 5، ص 123.

[8] الفتوح، ج 5، صص 176 -175.

[9] الفتوح، ج 5، ص 181.

[10] انساب الاشراف، ج 4، ص 82.