بازگشت

امام در برابر سپاه عراق


نخستين برخورد امام با سپاه عراق، برخورد با سپاه هزار نفري حر بن يزيد رياي بود. در آن موقع، حر در حد يك فرمانده ي جزء، خود را كارگزار ابن زياد مي دانست و چندان در مسائل سياسي قضيه دخالت نمي كرد. لذا وقتي امام حسين عليه السلام به نماز ايستاد، حر همراه با سپاهيانش، بااعتقادي كه به امام داشتند، بدو اقتدا كردند. وظيفه ي حر اين بود تا امام را به كوفه ببرد و بخصوص اجازه ي بازگشت به او ندهد. امام در خطابه اي كه براي جمع نمازگزار ايراد كرد، فرمود: من قصد آمدن بدين نقطه را نداشتم تا اين كه نامه هاي شما و پيام آوران شما به سوي من آمدند، اكنون اگر تعهد مي دهيد كه به من تعرضي نشود، داخل شهر شما بشوم؛ در غير اين صورت به همان نقطه اي كه آمده ام باز مي گردم. [1] .

اشاره كرديم كه امام پس از دريافت نامه ي مسلم به سرعت از مكه خارج شد و به طرف كوفه به راه افتاد. اين حركت تا قبل از رسيدن خبر شهادت مسلم همچنان ادامه


داشت، اما هنگامي كه خبر شهادت مسلم رسيد [2] حركت كاروان سست شد و صحبت هايي ميان امام و اهل بيت و ياران حضرت درباره ي رفتن به عراق مطرح گرديد. برخي گفته اند امام قصد بازگشت داشت اما برادران مسملم حاضر نشدند و گفتند كه براي گرفتن انتقام خون برادر بايد مسير را ادامه دهند. [3] .

بر فرض كه چنين گفته باشند، قطعا اميد «پيروزي» داشته اند و شايد اين دليلي بوده است تا امام هم به حسب ظاهر قانع شده، و به مسير ادامه دهد. عاقلانه نيست بپذيريم آنها با يقين به شكست باز در فكر انتقام خون برادر بوده اند.

افزون بر پيروزي سياسي، امر ديگري نيز بود و آن اين كه بالاخره مي بايد امام حسين عليه السلام موضعي در برابر يزيد اتخاذ مي كرد، ولو آن موضع شهادت باشد؛ شهادت كه از نظر او محكوميت يزيد را نشان دهد. شايد ديگران نيز گفتارهايي در تأييد احتمال پيروزي مطرح كرده اند. نقل شده است كه عده اي گفتند: شما همچون مسلم بن عقيل نيستند، اگر مردم كوفه شما را ببينند، همه بسه سوي شما خواهند آمد. [4] منظورشان اين بود كه شايد مسلم به هر دليل نتوانسته مردم را جذب كند، اما شخصيت شما جذبه و نفوذ ديگري دارد. اين كلام در موقعيتي كه امام قرار داشت، با توجه به نامه ها و درخواستهاي ده ساله ي مردم كوفه، بعيد نمي نمود. از اين رو امام پذيرفت كه به راه خود ادامه دهد. از روايت فتوح چنين بر مي آيد نامه اي كه توسط قيس بن مسهر، مبني بر دعوت مردم كوفه به رعايت تعهداتشان بود، [5] فرستاد، احتمالا بعد از رسيدن خبر شهادت مسلم بن عقيل بوده است. با اين كه زمينه ي شك به صورت قابل توجهي در مورد كوفه ميان سپاه امام به وجود آمده بود، اما اثر آن در بازگشت تنها زماني هويدا گرديد كه امام


با سپاه حر برخورد كرد. آمدن حر و سپاهيان او، با شنيدن خبر آمدن چهار هزار نفر از سپاه دشمن به قادسيه و اخبار قبلي كوفه - خصوصا پيام آوردن فرستاده ي ابن سعد كه مسلم به او وصيت كرده بود - امام را بر آن داشت كه از رفتن به كوفه صرف نظر كند. مسلم كه با دستگيري خود و مشاهده ي تفرقه ي مردم از اطراف خويش به اين حقيقت پي برده بود، سعي كرد همان گونه كه امام را تحريض بر آمدن كرده بود، اينك با پيامي او را از آمدن منصرف سازد. لذا در وقت شهادت به عمر بن سعد - كه قريشي بود - وصيت كرد تا كسي را بفرستد و اين پيام را به امام حسين عليه السلام برساند.

اندك زماني پس از رسيدن پيام در آغاز محرم، كاروان امام در سرزمين عراق با سپاه حر تلاقي كرد. با اين حال امام تصميم به بازگشت گرفت، اما حر مانع شد. وظيفه ي او بردن سپاه امام به سمت كوفه بود امام كه اينك به اوضاع كوفه آگاه بود، درخواست او را نپذيرفت. حر براي جلوگيري از درگيري، و اين كه دستوري براي جنگ به وي نرسيده بود، حاضر شد سپاه به طرف كربلا برود، به سوي سرزميني خشك، نه بازگشت به حجاز و نه كوفه. [6] صرف نظر از اين كه در عمل چه گذشت، امام پيشنهاد بازگشت را در زمان برخورد با حر مطرح نمود و از او خواست تا اجازه دهد بازگردد. [7] بعد از آن در برابر ابن سعد نيز همين پيشنهاد را مطرح كرد [8] و بارها فرمود: «يا أيها الناس اذا كرهتموني فدعوني أنصرف عنكم الي مأمني الارض» ، اگر به حمايت من علاقه اي نداريد، اجازه دهيد به سرزمين ايمن (يعني مكه) بازگردم [9] عده اي از مورخين نوشته اند كه امام سه پيشنهاد كرد: يكي بازگشت به حجاز، ديگري شام و سومي رفتن به شرق اسلامي، در يكي از سرحدات سرزمين مسلمانان. در روايتي كه در چند سطر قبل گذشت و هم تصريحات ديگر، تأكيد شده است كه امام بازگشت به شام را مطرح نكرد و فقط خواستار بازگشت به حجاز (مكه يا مدينه) بوده است. بلاذري به صراحت نقل كرده كه او در برابر عمر بن سعد تنها بازگشت به مدينه را


مطرح كرد. [10] همچنين به طور مستند، از عقبة بن سمعان نقل شده است كه گفت، من در همه ي مراحل به همراه حسين بن علي عليه السلام بودم. برخلاف آنچه عده اي مي گويند، در هيچ مرحله اي آن حضرت نخواست تا اجازه دهند نزد يزيد برود و دستش را در دست او گذارد. آن حضرت فقط گفت: «دعوني أرجع الي مكان الذي أقبلت منه، أو دعوني أذهب في هذه الارض العريضة حتي ننظر الي ما يصير اليه أمر الناس» [11] اجازه دهيد به محلي كه از آنجا آمدم بازگردم. يا اجازه دهيد به محلي كه از آنجا آمدم بازگردم، يا اجازه دهيد در سرزمين وسيع خداوند بگردم و ببينم كار اين مردم به كجا خاتمه خواهد يافت. بلاذري نوشته است كه امام مي خواست به طرف شام برود، همچنين از سپاه حر خواسته بود تا اجازه دهند به شام رفته و دستش را در دست يزيد بگذارد. [12] اين خبر محل ترديد جدي است كه به احتمال زياد مورخان اموي مسلك ساخته اند.

طبيعي است كه امام همه ي آن آوارگي ها را به علت عدم بيعت با يزيد تحمل مي كرد و حتي اگر روايت درست باشد، نمي توان چنين درخواستي را دست كم به معناي رضايت دادن به خلافت يزيد تفسير كرد؛ بلكه به احتمال قوي،: قصد دور شدن از حوزه ي حكومتي ابن زياد را كه فاسقي سجور بود، داشته است. امام مطمئن بود كه حتي در صورت عدم بيعت، خود يزيد او را خواهد كشت و منطقي نيست كه عمدا قصد رفتن به شام را داشته باشند. يزيد به وليد نوشته بود: «وليكن جوابك الي رأس الحسين عليه السلام» . [13] وليد مايل به اين اقدام نبود و بعدها نيز از شنيدن خبر قتل امام به شدت ناراحت شد. بنابراين نمي توان پذيرفت كه حتي اگر امام چنين سخني را گفته، قصد بيعت داشته و يا اصلا قصد رفتن به شام را داشته است.

زماني كه امام براي حر توضيح داد كه فقط بعد از رسيدن نامه هاي كوفيان بوده است كه به اين سمت آمده، حر پاسخ داد كه از نامه ها اطلاعي ندارد. وقتي نامه ها را در مقابل او نهادند، او باز اشاره كرده كه وظيفه ي او بردن به سمت كوفه است. اما حاضر به


رفتن به سمت كوفه نشد و راه حجاز را در پيش گرفت. در اين وقت سپاه حر مانع گرديد. آنها توافق كردند راه ميانه اي را انتخاب كنند؛ راهي كه نه به سمت كوفه و نه حجاز باشد، لذا راهي منطقه ي العذيب شدند.

در همين نقطه طرماح بن عدي از ما خواست تا راهي جبال طي شوند. اما سايه ي سپاه حر و تعهد امام در مورد رفتن به سمت عذيب، مانع از پذيرش خواست طرماح شد. [14] در طور مسير امام مي كوشيد تا راه خود را به سمت باديه كج كند و خود را از كوفه هر چه دورتر نگه دارد؛ اما حر مانع از چنين كاري مي شد تا اين كه به قصر بني مقاتل رسيدند و از آنجا تا نينوا پيش رفتند. [15] در اين منطقه بود كه از سوي ابن زياد دستور توقف به دست حر رسيد: «و لا تحله الا بالعراء علي غير خضر و لا ماء» [16] او را تنها در بيابان خشك و بي آب و علف نگه دار. در اين نقطه چند تن از شيعيان كوفه توانستند خود را به امام برسانند و علي رغم مخالفت حر در كنار امام قرار گيرند. [17] .

در مدتي كه امام همراه حر بود، زهير بن قين از امام خواست تا به كوفيان حمله كنند؛ چرا كه نفرات آنها در آن موقع كم بود. ولي امام نپذيرفت و فرمود: «اني اكره أني ابدئهم بالقتال» . [18] يعني من كراهت دارم كه شروع كننده ي جنگ با آنها باشم. رسيدن به كربلا مصادف با دومين روز ماه محرم بود (چهارشنبه يا پنجشنبه) دينوري، چهارشنبه اول محرم را روز رسيدن به كربلا ذكر كرده است. [19] .

مسعودي نوشته است: هنگامي كه امام به سرزمين كربلا رسيد، پانصد نفر سواره و صد نفر پياده همراه او بودند. [20] اين افراد در مدت هشت روز و بخصوص شب عاشورا كه فرداي آن جنگ حتمي بوده، از كنار اما دور شدند. هر چند احتمال مي رود كه در آن شب، شمار آنها كمتر از رقمي بود باشد كه مسعودي ذكر كرده، اما بي شبهه


تعدادي نيز در اين فاصله امام را تنها مي گذاشتند.

فرداي روز ورود امام به كربلا، سپاهيان ابن زياد بتدريج در اين سرزمين اجتماع كردند. ابن زياد اصرار داشت تا تمامي مردم كوفه در اين جريان حضور داشته باشند. لذا همه ي قبايل گروه گروه عازم شدند. چنين سياستي براي آن بود كه در آينده از متهم شدن بعضي از قبايل جلوگيري كرده و دست همه را به خون حسين عليه السلام آغشته سازد. اين مي توانست مانعي در شركت كوفيان در حمايت از قيام هايي به نفع علويان باشد. طبق روايت ابن اعثم، حدود بيست و دو هزار نفر فرستاده شدند. [21] هر چند از روايت هاي بلاذري، [22] دينوري [23] و نيز ابن سعد چنين بر مي آيد كه گروهي در نيمه راه گريخته اند.

ابن زياد اعلام كرده بود: «أيما رجل وجدناه بعد يومنا هذا متخلفا عن العسكر برئت منه الذمة» . [24] يعني هر كس بعد از امروز از آمدن در لشكر تخلف كند، من ذمه ي خود را از او برخواهم داشت» با اين تهديد بود كه اين جمعيت روانه ي كربلا گرديد.

عمر بن سعد بن ابي وقاص، كه عازم ري بود و قرار بود تا با ديلمان مشكرك نبرد كند، قرار شد در آغاز داستان كربلا را خاتمه دهد و بعد به ري برود. در نهايت او به عنوان فرماندهي نيروهاي كوفه (علي رغم كراهت خود و طايفه اش بني زهره) حاكميت بر ري را به قيمت ريختن خون پسر رسول الله برگزيد و عازم كربلا شد. [25] در آغاز، پسر سعد، نماينده اي نزد امام فرستاد و دليل آمدن او را پرسش كرد. پاسخ امام، ارائه ي نامه هايي بود كه مردم كوفه براي او فرستاده بودند. آن حضرت در ادامه فرمود: در صورتي كه مايل نيستند، او به همان جايي كه از آن آمده است باز خواهند گشت. عمر بن سعد كه خود به دنبال مفري بود، اين پيشنهاد را براي ابن زياد فرستاد و نوشت: حسين عليه السلام به من تعهد داده كه برگردد يا به يكي از سرحدات كشور اسلامي


رفته و مانند يك فردي عادي باشد؛ اين موجب رضايت تو و مصلحت اين امت است: «هذا لك رضا و للامة صلاح» [26] اما شمر مانع گرديد و ابن زياد را كه تمايل به پذيرش اين پيشنهاد است، از قصدش منصرف كرد. او گفت: «اگر حسين برود، ديگر نمي توان او را به دست آورد» ابن زياد در نامه اي به ابن سعد نوشت: تو را نفرستاده ام تا مماشات كني. بلكه هر چه زودتر بيعت با يزيد را با او مطرح كن، اگر نپذيرفت او را بكش. [27] وقتي اين پيام به دست امام رسيد، فرمود: «لا اجيب ابن زياد، لا ذلك ابدا، فهل هو الا الموت، فمرحبا به» ، [28] پاسخ مثبت به ابن زياد نخواهم داد. آيا نتيجه ي آن جز مرگ است، پس آفرين بر مرگ» .

چند روز قبل از عاشورا، دستور اكيدي از ابن زياد رسيده بود كه مانع از دسترسي امام حسين عليه السلام به آب شوند: «حل بين لاحسين و الماء فلا يذوقوا منه قطرة كما صنع بالتقي الزكي عثمان» [29] بين او و آب جدايي بيندازيد؛ به طوري كه نتواند قطره اي آب بردارد؛ كما اين كه آنها همين رفتار را با عثمان كردند. او همچنين در نامه اي به ابن سعد نوشته: «شنيده ام كه حسين و اصحابش دسترسي به آب داشته و چاه هايي كنده اند. هنگامي كه نامه به دستت رسيد، آنها را حتي الامكان از كندن چاه محروم كرده و با سختگيري تمام اجازه ي بهره برداري از آب فرات را به آنان نده» . [30] .

در طي روزهاي آخر، امام چند ملاقات محرمانه با ابن سعد داشت و سعي كرد تا او را منصرف كند. اما ابن سعد بر طبق روايات تاريخي نتوانست از حكومت ري


چشمپوشي كند.

رابطه ي نسبي شمر با مادر عباس بن علي عليه السلام موجب شد تا امان نامه اي از ابن زياد براي او و ديگر برادرانش بگيرد. اما آنها حاضر نشدند تا امام حسين عليه السلام را تنها بگذارند. [31] در موردي ديگر، اماني براي علي اكبر ذكر شده كه او نيز در ارتباط با مادرش بوده است. اما علي اكبر گفت: «أما و الله لقرابة رسول الله صلي الله عليه و آله كانت أولي أن ترعي من قرابة أبي سفيان» [32] رعايت قرابت با پيامبر صلي الله عليه و آله برتر از قرابت با ابوسفيان است. سپاه ابن زياد همان عصر تاسوعا قصد حمله داشت؛ اما با درخواست امام داير بر موكول كردن درگيري به فرداي آن روز موافقت شد. در آن شب امام براي اصحاب خويش سخن گفته و به آنها فرمود كه او بيعت خود را از عهده ي آنها برداشته و مي توانند بروند و حتي بعضي از افراد خانواده ي او را نيز همراه خويش ببرند؛ اما اصحاب ايستادگي خود را اعلام كردند. [33] .

شب عاشورا، امام دستور داد تا اطراف خيمه ها را، جز يك طرف، خندق كندند تا دشمن نتواند از همه طرف به آنها حمله كند. از صبح عاشورا دو سپاه در مقابل يكديگر صف آرايي كردند و كوچكترين سستي در سپاه امام ديده نشد. آوردن اهل بيت توسط امام حسين عليه السلام صرف نظر از توجه به واقعيات و به تقديرات خداوند و يا مزاياي سياسي آن پس از شهادت امام حسين عليه السلام بيانگر قصد و عمدي است كه امام براي گرفتن حاكميت از دست يزيد داشته است. حتي انتقال آنها از مكه به سمت كوفه، در ظاهر امر، ناشي از يك اطمينان سياسي بود كه حكايت از انقياد مردم كوفه در برابر امام داشت. از اين رو نگاه داشتن آنها در حجاز، از نظر سياسي به مصلحت امام نبود؛ زيرا بر فرض پيروزي در عراق، چه بسا حجاز دست امويها باقي مي ماند و مي توان حدس زد كه آنها با اهل بيت امام چگونه رفتار مي كردند.

امام در شب عاشورا به اصحابش فرمود: فردا جز شهادت چيز ديگري نخواهد


بود: فأنتم في حل مني و هذا الليل قد غشيكم، فمن كانت له منكم قوة فليضم رجلا من اهل بيتي اليه و تفرقوا في سوادكم، فعسي الله أن ياتي بالفتح أو أمر من عنده فيصبحوا علي ما أسروا في أنفسهم نادمين [34] .

شما از ناحيه ي من آزاديد. اين شب است كه شما در آن ايمنيد، هر كس از شما نيرومند است مردي از اهل بيت مرا نيز به همراه خويش برداشته و در اين سرزمين به راه افتد، تا اين كه خداوند پيروزي را نصيب ما كند يا امر ديگري از طرف خداودند تحقق يابد و اين افراد را از آن قصدي كه در درونشان دارند، پشيمان گرداند.

در اينجا اشاره به اين نكته شده كه ممكن است پيروزي نصيب آنها شود و يا دشمن از قصد خويش منصرف شود. بنابراين از نظر سياسي احتمال ضعيف پيروزي و يا تحولي در دشمن وجود داشته است. البته در اين شرايط چنين احتمالي بسياري ضعيف بود و آنان راهي جز شهادت در پيش روي آنها خود نداشتند.

پيوستن حر، به همراه سي تن به امام [35] با توجه به روشنگري سياسي امام در صبح عاشورا نشانگر آن است كه احتمال چنين تحولي بوده است. اما خباثت عمر بن سعد كه پدرش در سلك قاعدين بود، [36] همراه با خبث ذاتي خوارج صفتاني چون شمر بن ذي الجوشن [37] و فشار ابن زياد، سبب شد تا يكي از هولناكترين جنايات در عالم اسلام به وقوع بپيوندد.

ابن سعد نوشته است كه همراهان امام پنجاه مرد بودند كه بيست نفر ديگر از سپاه به آنها پيوستند. [38] قبل از درگيري، امام سخناني را براي سپاه دشمن مطرح كرد: دليل آمدن من خواسته ي شما و مانند شما بود. نوشته بوديد كه سنت از بين رفته، نفاق برآمده و از من خواسته بوديد براي اصلاح امت جدم به اينجا بيايم. حال اگر كراهت درايد، اجازه دهيد از همين جا بازگردم. شما به درونتان مراجعه كنيد. آيا ريختن خون فرزند رسول الله را جايز مي دانيد؟ فرزند پسر عم پيامبر، اولين مؤمن بدو. كسي كه حمزه و


عباس و جعفر، عموهاي او هستند. آيا كلام پيامبر صلي الله عليه و آله را درباره ي من و برادرم شنيده ايد كه فرمود: «سيدا شباب أهل الجنة» اگر از من نمي پذيريد از جابر انصاري، ابوسعيد خدري و يزيد بن ارقم بپرسيد. [39] برير بن خضير نيز مشابه همين استدلالها را مطرح كرد. [40] كما اين كه زهير بن قين هم با مردم سخن گفت و اتمام حجت كرد. [41] .

حر بن يزيد كه تا آن موقع گمان مي كرد كار به خونريزي، آن هم در مورد فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله نخواهد انجاميد، يكباره به خود آمد. نزد ابن سعد رفت و گفت: آيا هيچ كدام از اين سخنان شما را قانع نمي كند؟ عمر بن سعد گفت: اگر كار دست من بود او را نمي كشتم! اما اكنون چاره اي نيست. حر كه اين سخنان را شنيد بلافاصله نزد امام آمد و توبه كرد و به دفاع از او ايستاد و پس از كشتن دو نفر به شهادت رسيد. [42] يزيد بن ابي زياد نيز از كساني بود كه در همان لحظه به سمت امام حسين عليه السلام آمد و در كنارش به شهادت رسيد. [43] .

سيره ي امام علي عليه السلام اين بود كه جنگ را آغاز مي كرد. امام نيز در كربلا جنگ را آغاز نكرد، بلكه عمر بن سعد بو دكه اولين تير را در كمان خويش نهاد و به سوي لشكر امام پرتاب كرد. او پس از اين اقدام خود گفت: نزد ابن زياد شهادت دهيد كه من نخستين تير را رها كردم. [44] .

در آغاز، و پس از شهادت جمعي از اصحاب در تيراندازي عمومي دشمن، افراد باقي مانده، تك تك روانه ي نبرد شدند. مدتي كه گذشت، تعداد كشته هاي دشمن زيادتر از شهدا بود. لذا عمرو بن حجاج با اشاره به اين كه شما داريد با قهرمانان عرب مي جنگيد، گفت: اگر آنها را تيرباران نكنيد به دست آنها كشته خواهيد شد. [45] .

پس از آن طي نبردهاي چندي، ابتدا ياران و سپس به ترتيب افراد خانواده ي امام به شهادت رسيدند. ابن سعد در طبقات و ديگران، جزئيات اين حملات را ثبت كرده اند.


واقعه ي كربلا با شهادت امام و بيش از هفتاد تن از يارانش و نيز كشته شدن نزديك به هشتاد و هشت نفر از سپاه دشمن خاتمه يافت. [46] .


پاورقي

[1] اخبار الطوال، و نک: انساب الاشراف، ج 3، ص 170؛ الفتوح، ج 5، ص 135.

[2] اخبار الطوال، ص 247 در آنجا آمده است که دو نفر از بني‏اسد که از کوفه مي‏آمدند خبر را آوردند. اين که نوشته‏اند که فرزدق خبر شهادت مسلم را آورده و يا حر خبر را داده، قطعا نادرست است. نک: مروج الذهب، ج 3، ص 61؛ الفتتوح، ج 5، ص 125.

[3] انساب الاشراف، ج 3، ص 168؛ تراخ الطبري، ج 4، ص 292؛ ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام ص 67؛ الامامة و السياسه، ج 2، ص 6.

[4] تاريخ الطبري، ج 4، ص 300؛ الکامل في التاريخ، ج 4، ص 42.

[5] الفتوح، ج 5، ص 304.

[6] انساب الاشراف، ج 3، ص 170؛ الفتوح، ج 5، ص 139؛ الکامل في التاريخ ج 4، صص 48، 47.

[7] انساب الاشراف، ج 3، ص 170، الفتوح، ج 5، ص 135؛ اخبار الطوال، ص 250.

[8] تاريخ الطبري، ج 4، ص 311؛ الفتوح، ج 5، ص 155.

[9] تاريخ الطبري، ج 4، ص 323.

[10] تارخ الطبري، ج 4، ص 182.

[11] الکامل في التاريخ، ج 4، ص 54.

[12] همان، ص 173؛ در پاورقي اين روايت توسط مصحح تکذيب شده است.

[13] الفتوح، ج 5، ص 26 جوابت براي من سر حسين بن علي عليه‏السلام باشد..

[14] تاريخ الطبري، ج 4، ص 307، انساب الاشراف، ج 3، ص 173، قبيله‏ي بني‏طي، قبيله‏ي حاتم طايي است که فرزندش عدي، از اصحاب رسول‏الله، و بعد امام علي عليه‏السلام بود که اينک فرزندش طرماح به خاطر تشيعش چنين پيشنهاد مي‏کرد..

[15] اخبار الطوال، صص 251،250.

[16] انساب الاشراف، ج 3، ص 176؛ اخبار الطوال، ص 251.

[17] انساب الاشراف، ج 3، ص 172.

[18] اخبار الطوال، ص 252؛ تاريخ الخلفاء، برگ 81 آ.

[19] همان، ص 253.

[20] مروج الذهب، ج 2، ص 61.

[21] حر با هزار نفر، حصين بن نمير؛ 4 هزار نفر، شبث بن ربعي يک هزار نفر، شمر بن ذي‏الجوشن، 4 هزار نفر...؛ الفتوح، ج 5، ص 159.

[22] انساب الاشراف، ج 3، ص 179.

[23] اخبار الطوال، ص 254.

[24] انساب الاشراف، ج 3، ص 178.

[25] امام نماينده‏اي نزد ابن‏سعد فرستاد تا او را نهي کند، اما پاسخي که نماينده آورد اين بود: «رضي ابن‏سعد أن يقتلک بلمک الري» الفتوح، ج 5، ص 173.

[26] الارشاد، ج 2، صص 86 - 85.

[27] «فانظر فان نزل الحسين و اصحابه علي الکم فابعث بهم الي سلما و ان ابوفازحف اليهم حتي تقتلهم و تمثل بهم فانهم مستحقون لذلک »الفتوح، ج 5، ص 166، انساب الاشراف، ج 3، ص 183.

[28] اخبار الطوال، ص 254.

[29] اين دستور بعد از گذشت سه روز از ورود امام بوده است: نک: اخبار الطوال، ص 255؛ انساب الاشراف، ج 4، ص 180، آنچه ابن‏زياد در مورد عثمان آورده است، صحيح نيست زيرا در مقابل فشاري که مخالفين عثمان بر او وارد کردند، اين امام علي عليه‏السلام بود که آب براي او فرستاد..

[30] الفتوح، ج 5، ص 162؛ تاريخ الطبري، ج 4، ص 311، اشاره به چاه مي‏تواند پاسخ به اعتراض گروهي باشد که گفته بودند سرزمين کربلا با کندن دو يا سه متر، آب دارد و نيازي به فرات نيست. لذا تشنگي هم نبوده است واضح است که حتي سپاه ابن‏زياد تا اين اندازه سختگير بودند که اجازه‏ي کندن چاه را نمي‏دادند. در عين حال اين درست است تا يکي - دو روز قبل از عاشورا سپاه امام چند مرتبه با نبرد توانستند از فرات آب ببرند.

[31] انساب الاشراف، ج 3، ص 184؛ الفتوح، ج 5، ص 168.

[32] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام ص 73.

[33] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام ص 70؛ الکامل في التاريخ، ج 4، ص 59، 58.

[34] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام صص 71 -70.

[35] همان، صص 181  178؛ الامامة و السياسة، ج 2، ص 7.

[36] کساني که به تعبير زيباي امام علي عليه‏السلام «خذلوا الحق و لم ينصروا الباطل» حق را رها کردند و باطل را هم ياري نکردند.

[37] شمر سابقه خارجي‏گري نيز داشته است.

[38] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام ص 69.

[39] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام، ص 72؛ و نک: الکامل في التاريخ، ج 4، ص 60، 61.

[40] الفتوح، ج 5، ص 182.

[41] الکامل في التاريخ، ج 4، ص 63.

[42] همان، ج 4، صص 64 - 65.

[43] همان، ج 4، ص 73.

[44] تاريخ الطبري، ج 4، ص 326؛ الفتوح، ج 5، ص 183.

[45] تاريخ الطبري، ج 4، ص 331؛ الکامل، ج 4، ص 67.

[46] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام، ص 75؛ و نک: مروج الذهب، ج 3، ص 63 نقل درست تاريخي همين بوده و مطابق اوضاع و احوال جاري در آن زمان و نحوه برخورد دو طرف مي‏باشد.