بازگشت

موضع مردم كوفه در جريان نهضت كربلا


اكنون مناسب است تا موضع مردم كوفه را نسبت به رخداد كربلا مرور كنيم.

در منابع تارخي و افواه عوام، مردم كوفه اهل «غدر و خيانت» دانسته شده و گفته شده است كه وفاي به عهد در ميان آنها امري نادر است؛ يا به قول شاعر:



نديدم من از هيچ كوفي وفا

زكوفي نيايد بغير از جفا



مردم كوفه عجول بوده و همين تعجيل آنان در تصميم گيري، هميشه به ضرر آنها


حاكمانشان بوده است. «زودرنج» بودن، در كنار «زود قانع شدن» ، «زود تسليم شدن» و «زود سركشي كردن» از روحيات آنان به شمار مي آيد. در واقع، مردم كوفه مجموعه اي از قبايل مختلفي بودند كه هر كدام در يكي از محلات شهر زندگي مي كردند. و به جز امير شهر، رؤساي قبايل نفوذ كلي در ميان طايفه و عشيره ي خود داشتند. به همين دليل بيشتر وقت ها، امير شهر مي بايست ملاحظه ي رؤساي قبايل را كرده و با موافقت و هماهنگي آنان دست به اقدام بزند.

در اين ميان، شيعيان اين شهر، بخش اندكي از كل جمعيت آن به شمار مي آمدند.اين افراد پراكنده ي ميان قبايل بوده و به رغم آن كه برخي قبايل به تشيع شهرت داشتند، اما آن گونه نبود كه همه ي افراد قبيله و متنفذان آنها، شيعه باشند. براي مثال، حتي از ميان قبايلي چون عبدالقيس يا همدان كه به تشيع شهرت داشتند، كساني در كربلا حاضر بوده و در كشتن امام حسين عليه السلام و اصحاب آن حضرت دست داشتند. به علاوه، حتي شيعيان اين شهر نيز كوفي بوده و كما بيش روحيات اين شهر در آنان نيز تأثير داشت. همين مقدار شيعه اي هم كه بود، از انسجام و اتحاد كافي برخوردار نبود؛ زيرا رهبري نيرومند و واحدي نداشت.

گفتني است كه شيعيان در اين شهر اكثريت را نداشتند؛ بلكه به نوعي در اقليت بودند. گفته اند: زماني كه حجر بن عدي در مسجد به مخالفت با گفته هاي زياد پرداخت، نيمي از كساني كه در مسجد بودند يا يك سوم آنها با او همآواز شدند. با توجه به روحيه ي شيعي شهر و با دانستن اين كه به هر روي، شماري از مردم بر پايه ي نوعي تشيع سياسي، كه فقط در مسائل سياسي، همراهي نسبي با اولاد علي عليه السلام مي پذيرفتند، با جريان شيعي شهر را دست كم در حد يك چهارم جمعيت شهر دانست.

هيچ شكي وجود ندارد كه مردم كوفه، امام حسين عليه السلام را دعوت كردند و او را ياري نكردند و بعدا در كشتن او نيز مباشرت كردند. در عين حال، بايد ديد كه اين مردم چه كساني بودند؟ چه گروهي نامه نوشتند و چه مقدار از مردم كوفه، در جنگ با امام حسين عليه السلام شركت كردند. در آغاز ذكر اين نكته لازم است كه بعدها كوفه به صورت


مركزي براي شيعيان علوي مذهب درآمد و حتي در برابر بني عباس به خاطر غصب حاكميت آل علي مخالفت هايي نشان داد. از اين رو علاوه بر اين كه مورخان و محدثان وابسته به اموي ها از مردم كوفه نفرت داشتند، وابستگان به بني عباس نيز گرفتار همين كينه ها بودند. مظلوميت شيعه تنها در حد ظلم سياسي نبود و، بلكه از لحاظ فرهنگي نيز اين ظلم وجود داشت. به هر حال با حاكميت جريان فرهنگي وابسته به بني عباس، چنين امري طبيعي و بديهي است. بنابراين لازم است توجه داشته باشيم كه سير نقل وقايع را از چنين عينكي كه رنگ آن نفرت از مردم كوفه به دليل تشيع آنهاست، ملاظحه مي كنيم.

با عنايت به نكته ي فوق بايد اشاره كنيم كه چنين مورخيني سعي دارند شيعه را به گونه اي نشان دهند كه اهل وفاي به عهد نيستند. به سخن ديگر، دشمنان شيعه بر آن هستند تا گناه عدم حمايت مردم كوفه را بر عهده ي شيعيان بگذارند. در حالي كه توضيحات ذيل تا حدودي نشان خواهد داد كه تنها بخشي از مردم كوفه در آن شرايط، شيعه بودند و آنها نيز در شرايطي قرار گرفتند كه نتوانستند از امام حسين عليه السلام دفاع كنند، گرچه اگر در حد ايثار، قصد فداكاري داشتند، مي توانستند چنين كنند. اين سخني است كه بايد درباره ي آن به اختصار شواهدي ارائه دهيم.

تصويري كه از شرايط كوفه در آن زمان مي توان به دست داد چنين است: يزيد كسي بود كه اگر چه براي مردم شام تحملش آسان بود، اما براي مردمي چون مردم عراق تحملش دشوار بود. هنگامي كه روي كار آمد، شيعيان كوفه مخالفت را آغاز كردند. بسياري از مردم كوفه نيز كه جانشين مناسبي براي جايگزيي يزيد نداشتند، بر اثر جو عمومي، حسين بن علي عليه السلام را برگزيدند. به علاوه كه عراق در شرايطي طبيعي مايل به پذيرش حكومت شام نبود. وقتي كه دعوت از ناحيه ي شيعيان آغاز شد، نه تنها عوام مردم - با روحيه ي خاص خود - پشتيباني خود را اعلام كردند، بلكه كساني نيز كه موقعيت خود را در خطر مي ديدند و يا تحت تأثير فضاي شهر، اظهار حمايت از حسين بن علي عليه السلام كردند. [1] نتيجه ي آن پيدايش جو كاذب امام عمومي در حمايت از امام


حسين عليه السلام در كوفه بود. جوي كه به خاطر خلاء سياسي پس از مرگ معاويه، بني اميه نيز براي مدتي نتوانستند جاي آن را پر كنند. بويژه، با حاكميت نعمان بن بشير كه فردي سهلگير بود، اين جو گسترش يافت و تا وقتي كه ابن زياد به كوفه نيامده بود بسرعت رو به فزوني بود.

با توجه به حديثي از امام حسين عليه السلام مي توان احتمال ديگري را نيز براي دعوت از ناحيه ي بزرگان پذيرفت و آن اين كه آنها عمدا به اين جو دامن زده بودند تا امام را به عراق كشانده و در آنجا به شهادت برسانند. فرمايش امام عليه السلام چنين است: «و ما كانت كتب الي الا مكيدة لي و تقربا الي ابن معاويه» . [2] در هر حال مسلم است كه قسمت اعظم اين جو جلوه ي مثبت داشت و زماني كه مسلم بدان ديار رفت فضا را چنان ديد كه بايد هر چه زودتر از امام بخواهد تا به كوفه بيايد.


پاورقي

[1] افرادي چون عمرو بن حجاج و شبث بن ربعي که خود در کربلا فرماندهي سپاه ابن‏زياد را داشتند، از کساني بودند که نامه به امام حسين عليه‏السلام نوشته بودند. نک: الفتوح، ج 5، صص 50 -51.

[2] انساب الاشراف، ج 3، ص 185؛ الفتوح، ج 5، ص 169.