بازگشت

چگونگي امر تحريف دين در اين دوره


يك معضل مهم در جامعه ي اسلامي در پنج دهه ي نخست، عدم وجود راهبران ديني بود؛ يعني وقتي بحث امامت كنار رفت، خلفايي آمدند كه شم دين شناسانه نداشتند. در


جامعه اسلامي نيز مدرسه اي وجود نداشت تا نيرويي علمي تربيت كند. تنها تعدادي از صحابه بودند كه راهبري مردم را عهده دار بودند. براي مثال، عايشه با ابوهريره در مدينه و كساني هم در كوفه چنين بودند. نسل صحابه كه تمام شد، تعدادي از تابعين كه از روي علاقه در اطراف صحابه زندگي كرده و از آنان مطالبي شنيده بودند، اين نقش را عهده دار شدند. با اين حال، آموزش و تعليم و تربتي براي رهبري ديني وجود نداشت و به همين دليل سطح فهم دين پايين بود. نفس وجود قرآن و حفظ آن و اندكي هم حديث كمك به حفظ دين مي كرد. آنچه پديد آمد، اختلاف و تفرقه ي شديد در آراء و انديشه ها بود. اگر عامل جعل و تزوير را هم بيفزاييم، يا دخالت حكام را هم ضميمه كنيم، مقدار آسيبي كه از نواحي به دين خورده است را مي توانيم دريابيم. اين به جز آن است كه بسياري از مسلمانان حكام ساده ي ديني را هم نمي دانستند. اين ناآگاهي، زمينه ي تحريف دين را فراهم مي كرد.

در اين دروه، چند گونه تحريف در دين به وجود آمد، پيش از آن بايد توجه داشت، همان گونه كه گفتيم سطح دين شناسي مردم در جامعه پايين بود. در اين ميان، تلكيف بدوي ها روشن بود؛ غير بدوي ها هم آموزش صحيح نمي ديدند. داستان تحريف از اوائل بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله است.

تحريف در عقايد: جداي از آن كه دين خوب تبيين نمي شد برخي از مفاهيم ديني كه ارتباط با مسائل اجتماعي و سياسي مي توانست داشته باشد، تحريف مي شد يا تلقي از آنها به گونه اي ديگر بود. مثلا اعتقاد به نقش خدا در تحولات اجتماعي؛ به طوري كه بايد توجه به جنبه ي دوگانه ي آن، از اين مسأله براي استوار كردن مباني سلطنت استفاده مي شد.

استفاده از قضا و قدر هم براي تحميل خواسته هاي حكام به مردم، بكار مي رفت. معاويه سلطنت خود را الهي مي دانست و از اين بابت نوعي تقدس براي آن قائل بود. معاويه در برابر مخالفت عايشه با زمامداري يزيد، در سال 56 در مدينه به عايشه گفت: ان امر يزيد قضاء من القضاء، و ليس للعباد الخيرة من أمرهم. [1] .


تحريف در نگرش دين نسبت به خلافت هم مبتني بر تحريف بود. اينان نظريه ي امامت و ولايت را ابتدا از ميان بردند و نوعي خلافت را مستقر كردند. معلوم نيست اين حديث كه خلافت از آن قريش است چه زماني جعل شد؛ اما طبيعي است كه اين حديث مي توانست قبايل ديگر را از ادعاي خلافت بر حذر دارد. خليفه ي منتخب كه به اصطلاح بايد مردم او را بر مي گزيدند، و اصلا چنين نشد، به گونه اي براي وي تعيين اختيارات كردند كه قدرت جايگزيني احكام جديد شرعي را حتي برخلاف آنچه كه پيامبر صلي الله عليه و آله مطرح كرده، داشته باشد. يا درباره ي اموال بيت المال، آن را ملك طلق خويش بداند. الگوهاي اخلاقي امارت هم تغيير كرد؛ سخت گيري زمان عمر درباره ي واليان از ياد رفت و كاخ سازي رواج يافت. تغيير خلافت به سلطنت و تحت تأثير نظام رومي واقع شدن آن، و حتي پيش از آن رفتار خليفه ي سوم، دربار آلوده اي درست كرده بود. اساسا روي كار آمدن طلقا خود مشكل زا شده بود امام حسين عليه السلام در رويارويي با مروان فرمود: قد سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله الخلافة محرمة علي آل ابي سفيان و علي الطلقاء و ابناء الطلقاء، فاذا رأيتم معاويه علي منبري فافقروا بطنه. [2] .

اينها نسبت به دين و ارزش هاي ديني توجهي نداشتند. تنها اندكي حساسيت در مدينه وجود داشت كه آن هم بازيچه دست عبدالله بن زبير بود.

رشد عنصري مثل يزيد در دربار معاويه، امري عادي و خلق الساعه نبود. اصرار معاويه هم براي سلطنت يزيد نمي توانست بي مقدمه و يا آن گونه كه معاويه و طرفداران او براي تحميق مردم اظهار مي كردند، از روي مصلحت انديشي براي اسلام و مسلمانان باشد. آشكارا بود كه وضع به جايي رسيده بود كه اين امر طبيعي مي نمود و معاويه خود را قادر مي ديد تا آن را به انجام برساند. اينجاست كه به اعتقاد امام حسين عليه السلام: و علي الاسلام السلام، اذ بليت الامة براع مثل يزيد. [3]

در عمل، حدود الهي ترك مي شد. سنت نبوي به كناري مي رفت و بدعت هاي جايگزين مي گرديد. مي دانيم كه جايگزيني بدعت به جاي سنت، از همان پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله آغاز شد و بعدها اين مسأله، مهم ترين نكته در تحليل هاي امام علي عليه السلام


در انحراف جامعه ي اسلامي بود. پس از وي امام حسين عليه السلام هم به مردم بصره نوشت: ان السنة قد اميتت، و ان البدعة قد أحييت و نعشت [4] اين مطلبي است كه امام حسين عليه السلام بارها به آن اشاره فرمود. همچنين در برابر گسترش فساد بي توجهي مي شد و به تدريج خانه ي خليفه كه مي بايست پاك تر از همه جا مي بود، به بهانه هاي مختلف نجس تر از همه جا مي شد. استفاده از مسكرات به بهانه ي اين كه در قرآن خمر آمده نه مسكر حلال شمرده مي شد كه متأسفانه بعدها هم به برخي از مذاهب فقهي اهل سنت رسوخ كرد. در حالي كه پيغمبر فرموده بود: كل مسكر حرام.

بحث شيوع منكرات در اين دروه، در كلمات امام حسين عليه السلام فراوان است. امام در بيان معرفي سرچشمه ي اين فساد به خود يزيد و دربار او مي پردازد. حضرت در برابر سخن مروان و فراخواني امام حسين عليه السلام به بيعت با يزيد، فرمود: فكيف تولي علي امة محمد من يشرب المسكر؟ و شارب المسكر من الفاسقين، و شارب المسكر من الاشرار، و ليس شارب المسكر بأمين علي درهم و فيكف علي الأمة؟ [5] چگونه كسي كه مشروب مست آور مي خورد، مي تواند بر امت محمد حكومت كند، در حاليكه چنين كسي فاسق است؛ خورنده ي مشروبات مست آور از اشرار است؛ چنين كسي حتي بر يك درهم نمي تواند امين باشد؛ چه رسد به آن كه امين بر امت باشد.

به هر حال، وجود فساد در جامعه ي ديني كه شعارش اجراي شريعت است، عامل فتور و سستي در اركان ديني آن است. جامعه اي كه به ارزش هايي اعتقاد داشته باشد اما در عمل پايبند آن نباشد، به طور عادي در همه چيز در جا مي زند و نمي تواند به انديشه و اراده ي خود اطمينان داشته باشد.



پاورقي

[1] تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 60.

[2] الفتوح، ج 5، ص 23.

[3] مقتل الحسين عليه‏السلام خوارزمي، ج 1، ص 185 -184.

[4] انساب الاشراف، ج 2، ص 78.

[5] دعائم الاسلام، ج 2، ص 131.