بازگشت

راه هاي منحرف كردن عامه ي مردم توسط امويان


الف: در شام، مردم خاندان اموي را از انسل پيغبر مي شناختند و از خود معاويه هم نقل شده است كه به آنها مي گفت: نحن شجرة رسول الله. [1] آنها همچنين خود را وارث خون عثمان مي دانستند. يزيد در اولين سخنراني خود، لباس خوني عثمان را بر تن كرد و به منبر درآمد: فخرج يزيد و علي رأسه عمامة معاوية و معه سيفه و خاتمه، و قد لبس قميص عثمان الذي قتل عثمان فيه ملطخا بالدم [2] يزيد در سخناني به مردم گفت: نحن أهل الحق و أنصار الدين. [3] زماني كه امويان سقوط كردند، و عباسيان به قدرت رسيدند، چهل نفر از پيران شام نزد سفاح قسم خوردند كه براي پيامبر صلي الله عليه و آله خويشاني


بجز امويان نمي شناخته اند.

ب: براي معاويه فضائلي جعل مي شد كه از آن جمله اين بود كه او خال المؤمنين و كاتب وحي است. حرمت و قداستي هم كه به تدريج براي صحابه درست شده بود، شامل حال او نيز مي شد؛ چيزي كه سبب شد بعدها هم اهل سنت، بر همان اساس، از عيوب آشكارا او چشم پوشي كنند و اجازه ندهند تا ديگر فرقه هاي اسلامي از وي به بدي ياد كنند.

ج: در مذمت امام علي عليه السلام و علويان احاديثي جعل مي شد كه برخي از صحابه ي وابسته به خط معاويه به آن كمك مي كردند. حتي امويان حاكم بر مدينه در پيش چشمان امام حسين عليه السلام بر علي بن ابي طالب دروغ مي بستند، بد مي گفتند: كاري كه چند بار سبب خشم امام حسين عليه السلام شد و با مروان برخورد كرد. مروان در پيش مردم به امام حسين عليه السلام و مادرش فاطمه ي زهرا عليهاالسلام توهين كرد..

د: استفاده از مفاهيم اساسي دو پهلو براي قانع كردن مردم و آرام كردن آنان، يكي از راه هاي رسيدن به هدف براي امويان بوده است. استفاده از تبعير جماعت يكي از اين تعابير است. همان شبي كه صحبت بيعت گرفتن از امام حسين عليه السلام و ابن زبير بود، ابن عمر به آنها گفت: اتقيا و لا تفرقا جماعة المسلين [4] اين عقيده ي فردي چون عبدالله بن عمر بود كه مي گفت تنها وقتي جماعت باشد، او بيعت مي كند. خود امويان بيش از امثال ابن عمر، روي اين مسأله تأكيد مي كردند. مفهوم ديگر، مفهوم نقض بيعت است كه با كمال شگفتي با زور از افراد بيعت گرفته مي شد و بعد هم، اگر كسي نقض عهد مي كرد، به خاطر آن مؤاخذه مي شد. معاويه به عايشه مي گفت: أخذت البيعة لابني يزيد، و قد بايعه كافة المسلمين، أفتريني انقض بيعة قد ثبتت و تأكدت، و ان يخلع الناس عهودهم؟ فقالت عايشة: اني لا أري ذلك، و لن عليك بالرفق و التأني. [5] من براي پسرم يزيد بيعت گرفته ايم و عامه ي مسلمانان هم با او بيعت كرده اند. آيا عقيده ي و اين است كه بيعتي كه تا اين اندازه تأكيد شده، نقض كنم و مردم پيمان خويش را نقض كنند؟ عايشه پاسخ داد: عقيده ي من اين نيست، اما با نرمي و مدارا با مردم برخورد كن.


معاويه به مردم شام ياد داده بود كه خلافت آنان را خلافة الله بدانند لذا وقتي يزيد در اولين نطق خود از پدرش ستايش مي كرد، كسي از جمعيت فرياد زد كه دروغ مي گويي، و سپس در جمعيت گم شد به طوري كه مأموران يزيد را نيافتند. شخصي از طرفداران يزيد براي دلگرمي يزيد به او گفت: نگران مباش، و قد أعطيت خلافة الله من بعد أبيك فأن خليفتنا. [6] خلافة الله پس از پدرت به تو رسيده است؛ تو خليفه ي ما هستي.

از برخي از مفاهيم ديني - سياسي ديگر هم مثل فتنه استفاده مي شد. اين تعبير را ابن عمر براي برخي از مخالفين بيعت به كار برده، و از هر آنچه برخورد مخالفانه بود با تعبير فتنه ياد مي كرد. برخي از رجال طايفه ي بني عدي كه عمر هم از اين جماعت بود، از عبدالله بن عمر خواستند تا براي آزادي عبدالله بن مطيع عدوي و ساطت كند، وي گفت: لا تعجلوا بالفتنه و لا تسارعوا اليها [7] مروان بن حكم همان زمان معاويه به او نامه اي نوشت و در آن گفت: اني لست امن أن يكون حسين مرصدا للفتة. [8] البته امام حسين عليه السلام در نامه ي معروفش به معاويه فرمود كه من فتنه اي بالاتر از سلطه ي تو بر امت نمي شناسم. بعدها در زمان مرگ معاويه، ضحاك بن قيس كه از ايادي نزديك او بود - و چند سال بعد به دست مرواني ها كشته شد - در سخناني گفت: خداوند به وسيله ي معاويه فتنه را از ميان برد و سنت را احيا كرد! [9] .

ه - استفاده از نظام قبيله اي و خريدن رؤساي قبايل عراق و اشراف كه نقش مهمي در هدايت مردم داشتند. سيستم قبيله به گونه اي بود كه همه ي افراد تحت سلطه ي رئيس قبيله بودند و به راحتي دستور و سخن او را مي پذيرفتند.


پاورقي

[1] مختصر تاريخ دمشق، ج 11، ص 87؛ گفته‏اند که در آن زمان کساني در شام بودند که مي‏گفتند: اگر معاويه پيغمبر نباشد لااقل نصف پيغمبر هست، نک: بهجة المجالس ج 1 ص 550 و زماني يکي از علاقمندان او که از مصر بر وي وارد شد خطاب به او گفت: سلام بر تو اي رسول‏خدا نک: الاوائل تستري، ص 163؛ و احنف بن قيس درباره‏ي کسي که در حضور معاويه و او به علي دشنام داد گفت: به خدا سوگند که اگر او بداند رضايت تو در لعنت به همه انبيا است چنين خواهد کرد؛ العقد الفريد، ج 4، ص 113.

[2] الفتوح، ج 4، ص 256.

[3] الفتوح، ج 5، ص 6.

[4] تاريخ الطبري، ج 5، ص 342.

[5] الفتوح، ج 4؛ ص 238 - 237.

[6] الفتوح، ج 5، ص 8 -7.

[7] الفتوح، ج 5، ص 22.

[8] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام ص 54.

[9] عقد الفريد، ج 4، ص 374.