بازگشت

سه نوع برخورد با دين اسلام پس از رحلت رسول خدا


طرز برخود با اسلام در سه دروه ي تاريخي، از پس از رحلت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به اين سور متفاوت بوده است:

الف: يكي برخورد مصلحت جويانه دست كم از سر ناآگاهي و تأويل گرايانه كه در دوره ي پيش از عثمان مطرح بود. يعني خط مياني قريش كه ملاحظات مختلفي داشت و از نظر دين شناسي هم نگرش مصلحت جويانه و بدعت گرايانه را دنبال مي كرد. دقيقا همين مصلحت انديشي بود كه خط ولايت را به خط خلافت تبديل كرد.

ب: برخورد سودجويانه با دين و ارائه ي تعبيري اشرافي از آن. همان چيزي كه در سوره ي عبس و تولي قرآن از آن نهي كرده؛ يا در آيه ي كنز با آن مقابله نموده و يار در قصص انبياء آن را مذمت كرده است. از اواخر دوره ي عثمان، تعبير اشرافي از دين براي امويان و حتي بسياري از اصحاب به نظر طبيعي و قابل توجيه درآمد. ادعاي اين كه بيت المال ملك خليفه است (چون مال، مال الله است و خليفه هم، خليفة الله!) [1] .

يا ادعاي اين كه «واو» آيه ي كنز جزو آيه نيست؛ و نزاع ابوذر و عثمان يا كاخ سبز معاويه در شام كه به بهانه ي عظمت اسلام و امثال اينها ساخته شد و همه نموداري از رشد تعبير اشرافي از اسلام در اين دوره بود. تعبير امام علي عليه السلام بر اين كه دين اسير دست اشرار بوده و آنرا وسيله ي سودجويي قرار داده بودند. (فان هذه الدين كان أسيرا في أيدي الاشرار، يعمل فيه بالهوي و تطلب به الدنيا) [2] صراحت در همين نگرش دارد. فراموش كردن سيره ي عملي پيغمبر صلي الله عليه و آله در عرصه ي سياست و زندگي، نتيجه ي غلبه ي همين نگرش است.

ج: برخورد ارادتمندانه ي امام علي عليه السلام با كتاب و سنت كه مي توان از آن با عنوان خط


اهل بيت عليهم السلام ياد كرد؛ حرتي كه اسلام را از دريچه ي خود اسلام و منابع اصلي آن يعني كتاب و سنت مي نگرد. آن هم بدور از مصلحت انديشي ها و بدعت گرايي ها. چنان كه وفاداري امام علي عليه السلام به قرآن و سنت نبوي، به خوبي در نهج البلاغه منعكس است. روبرو شدن ايشان با بدعت ها و تصورات مصلحت انديشانه ي كساني كه معتقد بودند اسلام ناقص است و آنان بايد تكميلش كنند، نشانگر همين نگرش در امام است. وفاداري شخصي به سيره ي نبوي، زندگي ساده، حفظ و حراست از قرآن و حديث همه نشان از وجود اين نگرش در امام علي عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام دارد.

براي توجيه اين برخوردهاي متفاوت - و همچنين به عنوان محصول اين قبيل برخوردها با دين - ميتوان به مسأله ي ايجاد شبهات در دين اشاره كرد. حتي كم مانده بود كه قران را هم ضايع كنند وجود شبهه در شناخت دين و اين كه كدام نگرش درست است، زمينه اختلاف و فتنه را در جامعه فراهم مي كند كه كرد.

از آثار اين شبهات، يكي آن بود كه مرز مسلمان، مؤمن، كافر، فاسق و منافق درهم آميخته شد. از يك سو گفتن شهادتين براي اسلام آوردن كافي دانسته مي شد و از سوي ديگر، بسياري از مسلمانان سودجويي و نفاق و فسق و فجور را پيشه مي كردند و حتي به بغي مي گرويدند؛ بدتر از آن كه گاه به نام دين، با دين به مبارزه برمي خاستند.


پاورقي

[1] بنگريد التذکرة الحمدونيه، (تصحيح احسان عباس، بيروت، 1996) ص 3، ص 43.

[2] نهج‏البلاغه، نامه‏ي 53.