بازگشت

احمد بن اعثم كوفي و مقتل الحسين


ابن اعثم كوفي (م حدود 314) در كنار مورخان كهني مانند يعقوبي، مسعودي، طبري


دينوري و بلاذري، يكي از چهره هاي تاريخ نگار برجسته اي است كه بسياري از تحولات تاريخ صدر اسلام و را در كتاب الفتوح خود حفظ كرده و كتابش مانند آثار ديگران مملو از اخبار و آثاري است كه نياز به نقد و بررسي دارد. وي در اين كتاب اخبار امت اسلامي را از پس از رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله تا دوران خلافت مستعين در نيمه ي قرن سوم هجري آورده و در اين ميان، سهم عمده اي تقريبا در حد يك نهم كتاب، به كربلا و نهضت امام حسين عليه السلام اختصاص داده است. ما در جاي ديگري درباره ي ماخذ اين كتاب سخن گفته ايم. [1] آنچه ياد كردني است اين كه ابن عثم نيز همانند برخي مورخان ديگر، اسناد تك تك نقلها را نياورده و تنها فهرستي كوتاه از آن در آغاز كتاب و برخي موارد ديگر به دست داده است.

بخش كربلاي كتاب فتوح، حاوي اخبار ريز و دقيقي است؛ گرچه ساخت عبارات در برخي از موارد داستاني شدن شماري از رخدادها را نشان مي دهد و اين طبعا از ارزش كلي كتاب در قياس با ساير متون مي كاهد، با اين حال، از آن جايي كه بسياري از اخبار اين كتاب در آثار ديگر هم آمده، و با مقايسه ي ميان آنها صحت آنها قابل اثبات است، نبايد چندان در درستي بسياري از مطالب آن ترديد كرد. بسياري از خطبه هاي امام حسين عليه السلام و نامه هاي آن حضرت كه در فتوح آمده، در مآخذ ديگر نيز آمده كه همراه با تفات هاي چندي است.

در اين كه ابن اعثم گرايش شيعي دارد يا سني، اطلاعاتي خارج از كتاب در اختيار نيست؛ آنچه در كتاب آمده، گرايش ويژه اي است كه با قالب هاي رسمي تعريف شده از شيعه و سني سازگار نيست، نگاهي به بخش هاي نخست اين كتاب درباره ي جنگهاي رده، گرچه حاوي اخباري است كه متفاوت با نگرش حاكم بر تاريخنگاري رده در ديد اهل سنت است، اما در مجموع، بسان ديدگاه هاي شيعي منتقدانه نيست؛ اخبار مربوط به خلافت دو خليفه ي نخست، مطابق همان مطالبي است كه در ساير متون تاريخ آمده و اين قبيل تاريخنگاري با آنچه كه در مآخذ شيعي در اين باره آمده، به لحاظ نگرش، قابل انطباق نيست. معناي اين سخن آن است كه شيعه دانستن ابن اعثم،


به هيچ روي روا نيست مگر بسان گرايش شيعي كه در كوفه بوده و پيش از آن از آن سخن گفتيم، و حتي خود ابوحنيفه و اعمش و عده اي ديگر نيز همين گونه بودند، مورد نظر باشد.

بي ترديد ابن اعثم، مطالب تازه اي را درباره ي كربلا براي ما حفظ كرده كه در منابعي چون ابومخنف و ديگران نيامده است؛ هر چند اين اخبار نياز به بررسي دارد؛ اما به هر روي براي تكميل بحث، اخبار مذكور مي تواند بسيار مفيد باشد.

يكي از اخبار مهم و تازه ي ابن فتوح، وصيت نامه اي است كه آن حضرت براي محمد بن حنفيه در مدينه نوشتند. ابن اعثم متن آن را آورده و جمله ي مشهور امام حسين عليه السلام كه فرمود: «اني لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي أريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و سيرة أبي علي بن ابي طالب» در همين وصيت نامه آمده است. تا آنجا كه جستجو كرديم. اين مطلب جز در فتوح نيامده است؛ هر چند ابن شهرآشوب جمله ي بالا را نه به عنوان وصيت نامه، بلكه از قول امام در گفتگو با ابن عباس آورده است. [2] با اين حال صورت وصيت نامه ي آن به صورت يك متن مكتوب تنها در فتوح آمده و بحار نيز از منبعي گرفته كه در مقايسه با فتوح، روشن مي شود كه آن هم در اصل از فتوح بوده است. [3] .

در موارد متعددي متن نامه ها و گزارش هايي كه در منابع ديگر به اختصار آمده، در فتوح به شكل كامل تري ضبط شده است. از نكات ديگري كه در مقتل ابن اعثم جلب توجه مي كند آن است كه اخبار فراواني درباره ي آگاهي امام حسين عليه السلام از شهادتش طي مسير به وسيله خواب يا نداي يك منادي ناپيدا -هاتف - و حتي احاديثي از رسول خدا صلي الله عليه و آله در اين باره آمده است. اين اخبار را در برخي از كتب حديثي مي توان يافت؛ اما در منابع تاريخي ديگر كه پيش از اين، از آنها ياد كرديم،تنها اشارات مختصري در اين باره آمده است. نمونه ي آن خواب ديدن امام حسين عليه السلام در شب قبل از خروج از


مدينه است كه طي آن پيامبر صلي الله عليه و آله به امام حسين عليه السلام مي فرمايد: «يا بني! يا حسين! كانك عن قريب أراك مقتولا مذبوحا بأرض كرب و بلاء من عصابة من أمتي في ذلك عطشان لا تسقي و ظمان لا تروي.» [4] .

نمونه اي از داستاني شدن برخي از نقلها، بحث مقدمات حركت امام حسين عليه السلام از مدينه به مكه است. در نقل ابن عثم، برخلاف همه ي نقلها، ابتدا از امام حسين عليه السلام دعوت به بيعت مي شود؛ پس از مخالفت او، وليد بن عبته خبر آن را به شام مي فرستد و با رسيدن پاسخ يزيد، برخورد تندي با امام حسين عليه السلام شده و آن حضرت حركت مي كند. [5] در منابع ديگر، اين وقايع چنان آمده است كه امام حسين عليه السلام شب اول به قصر حاكم مدينه رفت و شب بعد مدينه را به قصد مكه ترك كرد. با اين حال، در همين تفصيل كه مشابه آن در بسياري از موارد ديگر هم وجود دارد، جزئياتي به چشم مي خورد كه در عين آن كه دقيق و جزئي و قابل توجه به نظر مي آيد،اما در مآخذ ديگر نيامده است. براي نمونه، نحوه ي شهادت علي اكبر متفاوت با مطالبي است كه در مآخذ كهنه پيشگفته در اين باره آمده و نزديك به مضموني است كه در روضه خواني ها مورد توجه است. در اين نص براي نمونه آمده است كه «فلم يزل يقاتل حتي ضج أهل الشام من يده» [6] علي اكبر؛ چنان جنگيد كه شاميان از دست وي به ناله و فغان درآمدند. اين در حالي است كه اساسا در ساپه كوفه، شامي وجود نداشته است. بخش هاي ديگري ازفتوح نيز مبناي همان مطالبي است كه بعدها در مرثيه سرايي هاي امام حسين عليه السلام در محافل شيعي استفاده شد. براي مثال، تقريبا همه ي منابع كهن از عبدالله بن حسين، كودكي كه در دامان امام حسين عليه السلام با تير حرمله به شهادت رسيد، ياد كرده اند؛ دراين ميان ابي اعثم و يعقوبي حكايت علي اصغر ر دارند كه طفل شيرخواري است و امام حسين عليه السلام او را از دم خيمه گرفت تا با وي وداع كند. در اين وقت تيري به طفل اصابت كرد كه وي را به شهادت رساند؛ سپس امام با نوك شمشير خود حفره اي كنده او را دفن


كرد و اشعاري هم كه هفده بيت است، همانجا خواند! [7] به نظر مي رسد بيشتر اين رجزها مربوط به روزگاري ديگر است كه به لحاظ تاريخي،متصل به اخبار كربلا گشته است. همچنين در ميان منابع كهن، تنها منبعي كه خطبه هاي برخي از زنان كربلا مانند حضرت زينب عليهاالسلام را آورده اند، همين ابن اعثم است [8] كه از همان طريق بعدها به منابع ديگر هم وارد شده است.

آنچه در مناقب ابن شهرآشوب (م 558) درباره ي كربلا آمده، تلفيقي است از اطلاعاتي كه از طبري، ابن اعثم و برخي از منابع ديگر گرفته است. اشاره وي به اين كه امام حسين عليه السلام پيش از شهادت خود يك هزار و نهصد نفر را كشته است.، [9] مي تواند به استفاده ي وي از برخي از منابع داستاني در اين زمينه اشاره كند.


پاورقي

[1] منابع تاريخ اسلام، صص 168 -167.

[2] مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 89.

[3] بحارالانوار 7 ج 44، ص 329 از محمد بن ابي‏طالب الموسوي (بدون ياد از نام کتاب خاصي).

[4] الفتوح،ج 5، ص 28.

[5] الفتوح، ج 5، ص 29 -15.

[6] الفتوح ج 5، ص 209.

[7] افتوح، ج 5، صص 212 -210 روايت يعقوبي (ج 2، ص 245) کوتاه است و نام علي‏اصغر در آن نيامده است.

[8] بنگريد: الفتوح، ج 5، ص 223 - 222.

[9] مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 110.