بازگشت

محمد بن سعد و مقتل الحسين


در آغاز اين بحث اشاره اي به نقد اهل حديث نسبت به مورخان داشتيم كه هر كدام


آنان را با اتهامي از ميدان اعتماد كنار مي گذارند و كسي از مورخان سالم از دست آنها رها نشده است. اين مطلب شامل كساني چون ابن اسحاق، واقدي، ابومخنف و هشام كلبي و پدرش محمد بن سائب و ديگران مي شود. با اين حال، كساني از مورخان، ولو گرفتار زبان تند اهل حديث شده اند. اما بعدها توسط ذهبي و ابن جر تبرئه گشته اند. دليل اين اقدام آنان اين است كه خود ذهبي و ابن حجر هر دو مورخ بوده اند و آگاهند كه تخطئه ي اين افراد ضربه ي سنگيني به معارف تاريخي مسلمين مي زند. بنابراين نخواسته اند با قدح اينان، حجم زيادي از معارف تاريخي - اسلامي را بي اعتبار سازند. به علاوه نسبت به برخي از مورخاني كه همدلي بيش تري با اهل حديث داشته اند، توجه بيشتري معطوف داشته اند. نمونه ي اين گروه محمد بن سعد (م 230) مشهور به كاتب الواقدي است كه ولو در موردي يحيي بن معين سخن نقل شده از او را دروغ خوانده، اما از قدماي رجالين سني، ابوحاتم رازي او را صدوق خوانده و بعدها شمس الدين ذهبي از وي دفاع كرده است. [1] به هر روي در سني بودن ابن سعد و حتي اهل حديث بودن او ترديدي وجود ندارد.

محمد بن سعد، متن مهمي از واقعه ي كربلا در ذيل شرح حال امام حسين عليه السلام در طبقات خود آورده است كه متني پرمطلب و به لحاظ تاريخي غني است؛ گرچه به هر روي ممكن است برخي از اخبار وي قابل نقد باشد. از آن جايي كه چاپ نخست كتاب الطبقات الكبري در اروپا بر اساس نسخه ي ناقصي صورت گرفت، مقدار زيادي از شرح حال ها از آن چاپ افتادگي داشت كه در دهه ي اخير بخش هاي چاپ نشده در سه جلد مستقل به چاپ رسيد. از جمله ي آنها شرح حال حسنين عليه السلام بود. ابتدا اين بخش را مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبائي بر اساس نسخه اي از قرن هفتم كه در تركيه نگهداري مي شود، چاپ كرد و بعدها با تحقيق محمد بن صامل السلمي تحت عنوان «الطبقات الكبري، الطبقة الخامسة من الصحابة» مطالب سقط شده از چاپ نخست را كه از آن جمله شرح حال حسنين عليه السلام است، در دو جزء به چاپ رساند(طائف، مكتبة الصديق، 1414). شرح حال امام حسين عليه السلام و مقتل آن حضرت در پايان جزء نخست


اين كتاب آمده است.

اين شرح حال در دو بخش است: نخست شرح حال كلي از نسب و تولد و ويژگي ها و فضائل و مناقب، و بخش دوم مقتل الحسين عليه السلام. شيوه ي ابن سعد روايت تاريخ به سبك حديثي است كه مطالب را بخش بخش به صورت مستند نقل مي كند و اين ارزش علمي اين متن را بالا مي برد. در بخش اول 90 خبر آمده است؛ اما در بخش مقتل كه متأسفانه حالت سندي آن براي تك تك در بيشتر موارد از بين رفته، تنها چند سند كلي به دست داده شده است. در بخش مقتل نزديك به 50 خبر مستند هم آمده، اما همان گونه كه گذشت، بخش عمده مقتل بدون سند و با استناد به اسنادي كه در ابتداي مقتل آمده، نقل شده است.

در بخش اسناد، وي به چند سند اشاره كرده كه منبع مورد استفاده ي خود ابن سعد، واقدي است كه او با اسناد خود مطالبي نقل كرده است. ابن سعد به دنبال آن به استفاده از ابومخنف لوط بن يحيي و چند مأخذ ديگر اشاره مي كرده و سپس مي نويسد: و غير هؤلاء أيضا قد حدثني في هذا الحديث بطائفة، فكتبت جوامع حديثهم في مقتل الحسين رحمة الله عليه و رضوانه و صلواته و بركاته. [2] .

توجه ابن سعد به گزارش مقتل الحسين عليه السلام جالب است. در طبقات تقريبا اين شيوه وجود ندارد كه در ذيل شرح حال اشخاص، تحولات مهمي تاريخي زندگي آنان را بيان كند؛ اما عظمت كربلا در ذهن ابن سعد وي را بر آن داشته است كه به اين مسأله توجه ويژه مبذول دارد. البته نقلهاي زيادي هم آمده است كه به نظر مي رسد ابن سعد هدفش از ارائه ي آنها، صرفا گردآوردي بوده و درستي و نادرستي آنها امري است كه بايد محققان به آن بپردازند. براي مثال، روي اخباري كه جهت گيري آن چنان است كه يزيد را در واقعه ي شهادت امام حسين عليه السلام بي تقصير نشان دهد و گناه را بر گردن ابن زياد بگذارد، فراوان تكيه شده است. [3] در اين باره دو احتمال وجود دارد: يا آن كه يزيد واقعا اين رفتارها را داشته و هدفش نوعي كار سياسي بوده است؛ چنان كه هيچ بازخواستي از ابن زياد نكرد و او همچنان حكومت عراق را در دست داشت و حتي به


او نوشت كه بر عطاياي مردم كوفه بيفزايد؛ يا آن كه مورخان اموي اين اخبار را كه حكايت از برخورد ملاطفت آميز يزيد با بازماندگان حادثه ي كربلا دارد، جعل كرده اند.

همچنين ابن سعد، اخبار زياي آورده است كه نشان از بروز برخي علائم غير طبيعي در وضع آسمان و زمين در زمان شهادت امام حسين عليه السلام دارد. به رواياتي مانند آن كه هر سنگي را كه بر مي داشتند، خون زير آن مي يافتند، يا آنكه پس از عاشورا سرخي در آسمان پديد آمد و غير اينها. از حوادث غير طبيعي ديگر در روز عاشورا كه براي كساني از سپاهيان عمر بن سعد رخ داده، اشارت رفته است. [4] نقل ابن قبيل روايات از سوي ابن سعد كه خود از علماي اهل حديث عراق در نيمه ي نخست قرن سوم هجري است، شگفت مي نمايد.


پاورقي

[1] ميزان الاعتدال، ج 4، ص 560.

[2] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام، ص 53.

[3] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام ص 84 -83.

[4] همان، ص 91 - 89.