بازگشت

ابومخنف و مقتل الحسين


قديمي ترين مورخ كربلا ابومخنف لوط بن يحيي (م 157) است كه كتاب مشخصي با عنوان مقتل الحسين عليه السلام داشته است.وي ازخانداني عراقي بود (جدش مخنف بن سليم از ياران امام علي عليه السلام) كه تشيع كوفي داشتند؛ تشيعي كه مانند آن را بسياري از محدثان آن زمان كوفه مانند اعمش و بسياري از عراقي ها، داشتدن. ابومخنف توسط رجال شناسان سني تضعيف شده و ابن عدي(م 365) او را شيعي افراطي خوانده است.

نگاهي به اخبار وي در طبري و كتاب هاي ديگر نشان مي دهد كه وي موضع تندي بر ضد خلفا ندارد. ممكن است كسي بگويد كه وي چنين موضعي داشته و طبري آن گونه اخبار وي را نياورده است، ولي بايد توجه داشت كه علماي شيعه از آثار وي فراوان نقل كرده اند؛ اگر وقاعا در اخبار او چيزي در باب مطاعن خلفا وجود داشت، دست كم در آثار شيعيان روايت مي شد. با اين حال مي توان پذيرفت كه وي نوعي عقيده به تشيع دارد؛ در همان حدي كه در كوفه رايج بوده است، يعني راجع به خلفاي اول و دوم اثباتا و نفيا حرفي نداشتند؛ نسبت به خليفه ي سوم انتقادهاي تندي مي شده و معاويه را اصلا نمي پذيرفتد. اين همان چيزي است كه در كربلا در خبر راجع به برير بن حضير منعكس شده است: ابومخنف به نقل از يوسف بن يزيد از عفيف بن زهير كه خود در كربلا حضور داشته است نقل مي كند كه:

خرج يزيد بن معقل... فقال: يا برير! كيف تري الله صنع بك؟ قال: صنع الله و الله بي خيرا و صنع الله بك شرا. قال: كذبت و قبل اليوم ما كنت كذابا. هل تذكر و أنا أما شيك في بني لوذان و أنت تقول: ان عثمان بن عفان كان علي نفسه مسرفا، و ان معاوية بن


ابي سفيان ضال مضل، و ان امام الهدي و الحق علي بن أبي طالب. [1] يزيد بن معقل از دل سپاه دشمن درآمد و خطاب به برير از اصحاب امام حسين عليه السلام گفت: اي برير! كار خدا را با خود چگونه مي بيني؟ گفت: كار خدا با من بسيار خير و خوب و با تو بسيار شر بوده است. يزيد گفت: دروغ مي گويي، در حالي كه پيش از اين دروغگو نبودي. خاطرت هست كه من و تو در ميان بني لوذان قدم مي زديم و تو ميگفتي: عثمان بر نفس خود زياده روي كرد و معاويه فردي گمراه و گمراه كننده است و علي بن ابي طالب امام هدايت و حق است؟ اين سه قضاوت درباره ي عثمان، معاويه و امام علي عليه السلام مبناي تشيع عمومي عراقي ها بود كه به ويژه در كوفه وجود داشت.

در حال حاضر، نگرش اهل حديث باز در عربستان حاكم شده و نسبت به مرويات ابومخنف و امثال آن حساسيت نشان داده مي شود؛ به طوري كه در نقد آن كتاب و رساله مي نگارند. براي نمونه كتاب مرويات ابي مخنف في تاريخ الطبري از يحيي بن ابراهيم بن علي اليحيي در سالهاي اخير در رياض به چاپ رسيده و در اصل پايان نامه ي كارشناسي ارشد نويسنده بوده است.) رياض، دارالعاصمة، نويسنده گاه در نقد روايات ابومخنف انتقادهايي را مطرح كرده كه بر اساس آنها انسان در عربي خواني مؤلف هم ترديد مي كند. براي مثال در نقد اين روايت ابومخنف كه سخنان ابوبكر را در سقيفه آورده؛ آن جا كه خطاب به انصار مي گويد:) و أنتم يا معشر الانصار من لاينكر فضلهم في الدين و لا سابقتهم العظمية في الاسلام، رضيكم الله أنصار لدينه و رسوله و جعل اليكم هجرته و فيكم جلة أزواجه و أنصاره، فليس بعد المهاجرين الاولين عندنا أحد بمنزلتكم (، چنين نقد كرده است كه اين سخن ابوبكر خطاب به انصار كه «و فيكم جلة أزواجه (نمي تواند از ابوبكر باشد: «اذ عامة ازواجه عليه الصلاة و السلام من قريش بل انه لم يثبت بسند صحيح زواجه من الأنصار قط» [2] زيرا زنان آن حضرت همگي از قريش بودند؛ بلكه به سند صحيح ثابت است كه پيامبر صلي الله عليه و آله هرگز زن انصاري نگرفت. بنابراين چگونه ابوبكر در سقيفه گفته است كه عامه يا بيشتر زنان پيامبر صلي الله عليه و آله انصاري هستند. «مع الاسف اين نويسنده ي عرب، حتي مقصود از يك متن ساده ي عربي


را درنيافته است. مقصود ابوبكر اين نيست كه پيغمبر زن يا زنان انصاري گرفته است؛ بلكه مقصود اين است كه زنان پيغمبر و انصار او همه در مدينه و در ميان شما انصار زندگي مي كنند!» البته ممكن است برخي انتقادهاي وي يا ديگران بر ابومخنف وارد باشد؛ اما به هر حال، موضع گيري او به لحاظ همين نسبت تشيع به ابومخنف تند است. حقيقت آن است كه اگر ابومخنف شيعه ي بسيار افراطي يا به اصطلاح رافضي بود، اساسا همين مقدار اخباري نيز كه نقل كرده، دست كم با اين لحن و سبك و سياق نقل نمي كرد. به هر روي، ابومخنف، با توجه به آن كه تولدش در حوالي سال هشتاد هجري و يا حتي اندكي پيش از آن بوده، قديمي ترين نويسنده اي است اخبار كربلا را نوشته و به دست ما رسيده است. بر اساس تحقيق آقاي يوسفي غروي در مصادر ابومخنف كه در مقدمه ي متن استخراجي مقتل ابومخنف از تاريخ طبري نوشته، (و نام آن را وقعة الطف نهاده) بسياري از اخبار وي از كساني است كه در كربلا حضور داشته و ياد در آن زمان زنده بوده و اخبار كربلا را روايت كرده اند.

براي مثال وي خبري را از همسرش زهير بن قين روايت مي كند: قال ابومخنف: فحدثتني دلهم بنت عمرو امرأة زهير بن القين. [3] طبعا در اين مسائل هيج مشكلي به لحاظ سال وجود ندارد. در بسياري از موارد نيز با يك يا حداكثر دو واسطه اخبار كربلا را روايت مي كند. مثلا اخباري را با يك واسطه ي از سرماح بن عدي بن حاتم طائي نقل مي كند. يا اخباري را از عقبة بن سمعان كه در شب عاشورا كنار امام حسين عليه السلام بوده و روز زعاشورا مجروح شده و سالم مانده، با يك واسطه نقل كرده است. [4] .

گفتني است كه به رغم آن گزارش ابومخنف نزديك ترين گزارش به واقعه ي كربلاست، به هيچ روي كامل نيست. محتمل است كه برخي مطالب آن را طبري تلخيص كرده باشد؛ اما گاه از متن يك داستان بر مي آيد كه ناقص نقل شده و در مقايسه، آنچه را كه بلاذري، دينوري و يا ابن سعد در انساب، اخبارالطوال يا طبقات آورده اند، كامل تر است.

در ميان آثار شيعه، شيخ مفيد (م 413) در كتاب الارشاد بيشترين استفاده را از مقتل


ابومخنف كرده است. اين امر از تشابه نقلهاي ايشان با آنچه در تاريخ طبري آمده است، قابل درك است. گر چه تفاوت هايي نيز ديده مي شود كه مي تواند ناشي از استفاده ي شيخ مفيد از متن اصلي مقتل ابومخنف افزوده باشد. يك متن داستاني هم درباره ي حادثه ي كربلا به ابومخنف منسوب است كه محققان در درستي آن ترديدي جدي دارند؛ چرا كه اشكالات زيادي در آن وجود دارد. [5] در اين باره در مقدمه ي كتاب وقعةالطف توضيحاتي آمده و موارد تعارض آن با مقتل اصلي ابومخنف كه طبري در كتاب خود جاي داده، بيان شده است. به طور طبيعي مقايسه ي اخبار اين متن با آنچه در متن اصلي ابومخنف آمده، نشان مي دهد كه يك نفر آن را به صورت داستاني و به احتمال براي مجالس تعزيت و سوگواري تحرير كرده و اطلاعاتي را بر آن افزوده است.

مقاتل الطالبيين اثر ابوالفرج اصفهاني (356 - 284) اثري جاودانه در شرح مبارزات علويان با دولت هاي غاصب اموي و عباسي است؛ اثري منحصر به فرد كه در روزگار خود مانندهايي داشته كه از ميان رفته است. بخشي از اين كتاب (صص 121 - 84) به حادثه ي كربلا اختصاص دارد و در اين بخش، عمده ي نقل ها برگرفته از ابومخنف است. افزون بر آن رواياتي از اين سوي و آن سوي بر آن افزوده شده كه در اين ميان، رواياتي از امام باقر و گه گاه از امام صادق عليه السلام است كه در منابع ديگر نيامده و بنابراين مغتنم است.


پاورقي

[1] تاريخ الطبري، ج 5، ص 431.

[2] مرويات ابي‏مخنف، ص 124، 107.

[3] تاريخ الطبري، ج 5، ص 396.

[4] تاريخ الطبري، ج 5، ص 413، 407، 406.

[5] مرحوم حاج شيخ عباس براي اين که روشن کند از متن اصلي ابومخنف نقل کرده نه اين متن ساختگي، در مقدمه‏ي نفس المهموم مي‏نويسد، و از مقتل ابي‏مخنف به توسط طبري و از سيد ابن‏طاووس تعبير مي‏کنم به سيد و از ابن‏اثير به جزري و از محمد بن جرير طبري به طبري و از ابي‏مخنف به ازدي [تعبير مي‏کنم] تا مردم گمان نبردند از اين مقتل معروف به ابي‏مخنف که با عاشر بحار به طبع رسيده است، آن را نقل کرده‏ام؛ چون نزد من ثابت و محقق گرديده است که اين مقتل ازآن ابي‏مخنف معروف و يا مورخ معتبر ديگري نيست و چيزي که در آن مقتل يافت شود، و ديگر نقل نکرده باشد، اعتماد را نشايد... و اکثر بلکه جل منقولات تاريخ طبري در مقتل، از ابي‏مخنف گرفته شده است و هر کس اين مقتل معروف را با آنچه طبري نقل کرده است، مقابله و تأمل کند، داند که اين مقتل از وي نيست.