بازگشت

درباره ي منابع تاريخ عاشورا


بدون ترديد تحول عظيم عاشورا براي همه ي مسلمانان، حادثه اي شگفت و دردناك بوده و در مقايسه با رخدادهايي كه در قرون نخستين اسلامي رخ داده، و بي ترديد پس از حادثه ي ظهور اسلام، مهم ترين حادثه شناخته شده است. [1] به همين دليل، عنايت به آن و نگارش تاريخ آن، جدي تر از ساير رخدادها بوده و تواريخ متعددي در اين باره نوشته شده است. مع الاسف بسياري از اين تواريخ از ميان رفته است؛ با اين حال، در ميان آثار برجاي مانده، هنوز مي توان اميدوار بود كه نه تنها كليت حادثه بلكه بسياري از جزئيات آن ثبت، و سير تاريخ اين رخداد از حركت امام حسين عليه السلام از مدينه تا شهادت آن حضرت و اصحابشان در كربلا، در منابع ضبط شده باشد. طبعا اختلافاتي در نقل ها، درباره ي برخي رخدادها و اشخاص و گفته ها و مكان هاست هست كه جاي نقد و بررسي دارد.

در آغاز يك پرسش را بايد پاسخ دهيم و آن اين كه نويسندگان تواريخ مربوط به عاشورا چه كساني و با چه گرايش هاي مذهبي بوده اند؟

امروز سلفي ها كه سنيان متعصبي هستند، بر اين باورند كه منابع تاريخ اسلام را شيعيان تدوين كرده اند. اين سخن را سنيان متعصب قرن سوم و چهارم نيز مطرح كرده، بسياري از مورخان بنام قرون اوليه را شيعه مي دانستند. آنچه در اين باره مي توان گفت اين است كه اصولا بكار بردن تغيير شيعه درباره ي اين گروه مي تواند دلايل مختلفي داشته باشد. عثماني مذهب ها كه سخت گيري مذهبي زيادي داشتند،


روزگاري هر كسي را تمايل جدي به امام عليه عليه السلام داشت، شيعه معرفي مي كردند. اگر فردي امام علي عليه السلام را بر عثمان مقدم مي داشت، از نظر آنان يك شيعه به حساب مي آمد. اگر شخصي امام علي عليه السلام را بر ابوبكر و عمر ترجيح مي داد، حتي اگر آنان را قبول داشت، شيعه ي غالي و حتي رافضي شناخته مي شد. طبعا جرم كسي كه از اساس به مشروعيت خلفاي اوليه باور نداشت، بسيار بيش از اين بود! اين افراد متعصب كه از قرن دوم تا چهارم، كتابهاي رجالي را براي ارزيابي سند روايات تدوين مي كردند [2] با همين نگاه، بسياري از راويان عراقي را شيعه معرفي كردند و با ادعاي آن كه اينان از اهل اهواء بوده و بدعت گرا هستند، آنان را قدح مي كردند. از همين جا بود كه مورخان عراق كه به تحولات عراق با ديد بازتري مي پرداختند و احيانا از زاويه ي يك عراقي، از شام و تسلط امويان متنفر بودند.، به تشيع متهم مي شدند. در واقع، عثماني ها مورخي را مي پسنديدند كه هيچ گونه اشكالي به صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله وارد نكند؛ و طبعا از معاويه نيز به عنوان صحابي پيامبر صلي الله عليه و آله و خال المؤمنين ستايش كند. همچنين از نقل فضائل امام علي عليه السلام به ويژه فضائلي كه برتري امام را نسبت به خلفا روشن مي كند، خودداري ورزد. در غير اين صورت، او را متهم به تشيع مي كردند. كافي بود يك راوي، خبري را كه به نوعي قدح در يك صحابي است، نقل كند؛ در اين صورت متهم به رافضي گري مي شد.

با اين مقدمه مي توان به اين نكته پي برد كه چرا نويسندگان سلفي از قديم و جديد مورخان صدر اسلام را كه تا اندازه اي با ديدي بازتر وقايع عراق دوره ي امويان را نقل مي كنند، متهم به تشيع كرده اند.

از سوي ديگر، سخن گفتن درباره ي اين كه مورخان به لحاظ مذهبي چه گرايش هايي داشته اند، صرف نظر از اتهامات وارد شده در منابع رجالي اهل حديث، فوق العاده دشوار است. اگر بخواهيم در قالب هاي معمول و تعريف هاي شناخته شده


از تشيع، تسنن يا هر گرايش مذهبي ديگر، از گرايش هاي مذهبي اين افراد سخن بگوييم، نخستين اشكال آن است كه بسياري از اين قالب ها در طول زمان شكل گرفته و تطبيق آنها بر يك دوره ي تاريخي يا شخصي كه در آن دوره بوده، كار دشواري است. دومين اشكال اين است كه علائم نقل شده از گرايش مذهبي آن ها گاه به قدري مبهم است كه با آنها نمي توان به طور قاطع درباره ي گرايش مذهبي مشخص يك فرد سخن گفت. به علاوه، و در واقع سومين مشكل آن كه برخي از امور مثل محبت اهل بيت عليهم السلام ميان فرقه هاي مختلف مشترك است و به صرف وجود آنها در آثار يك مورخ، نه شيعه مي تواند مدعي شيعه بودن آن شخص بشود و نه سني افراطي مي توان آن فرد را شيعه دانسته، آثارش را رد كند. به هر روي سخن گفتن در اين باره دشوار است. مي كوشيم تا با مروري مختصر بر زندگي آنها، در اين باب و آثار آنان در باب امام حسين عليه السلام و گرايش مذهبي شان هم سخن بگوييم. طبعا درباره ي برخي اساس ترديدي وجود ندارد. بايد گفت، محدثان كه روي سند احاديث تكيه ي فراواني داشتند، مورخان را - كه آنان را اخباري مي خواندند - به عنوان راويان غير قابل اعتماد مي شناختند؛ چرا كه شاهد بودند كه اينان به هر روزي بر آنند تا همه ي اخبار موجود، اعم از درست و نادرست را نقل كنند، كتاب هايشان را پرحجم كرده و جزئيات بيشتر را ارائه كنند چنين روشي براي محدثي كه فوق العاده به سند حديث اهميت مي داد، قابل قبول نبود. اين قاعده تقريبا كمتر استثنا داشت. ابن اسحاق، ابومخنف، مدائني، واقدي همه مشمول اين نگاه محدثان مي شدند. در اين ميان، گهگاه مورخي مانند ابن سعد كه همبستگي فكري با اهل حديث داشت، مورد تأييد قرار مي گرفت.

در ميان مقتل هاي اصيل موجود كه مي توان با اعتماد كلي بر آنها به بررسي رويداد كربلا پرداخت. پنج مورد وجود دارد كه قابل توجه است. اين پنج مورد مربوط به قرن دوم تا اوائل قرن چهارم هجري است. در قرون بعد آنچه نگاشته شده، منهاي مطالبي كه به نوعي از اين پنج مأخذ گرفته اند و همانها نيز نياز به بررسي دارند، دشوار مي توانند به عنوان منبع و مأخذ اوليه به حساب آيند. اين پنج منبع عبارتند از: مقتل الحسين عليه السلام ابومخنف، ابن سعد، بلاذري، دينوري و ابن اعثم. در اين ميان آنچه طبري و


شيخ مفيد در الارشاد و ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين آورده اند، تقريبا برگرفته از ابومخنف است؛ همين طور آنچه خورازمي در مقتل الحسين عليه السلام آورده، به طور عمده از برگرفته از فتوح ابن عثم است.

پيش از آن كه به سراغ مقتل هاي موجود برويم، لازم است اشاره كنيم كه چندين مقتل كهن وجود داشته كه امروزه از آنها خبري در دست نيست. از آن جمله مقتل الحسين عليه السلام محمد بن عمر واقدي (م 207 يا 209) است كه ابن نديم و ياقوت حموي از آن ياد كرده اند. [3] . كتاب ديگر با عنوان مقتل الحسين عليه السلام از ابوعبيدة معمر بن مثني (م 209) است كه كتابي با اين عنوان داشته و در دست ابن طاوس م 664) بوده است. [4] كتاب ديگر با عنوان مقتل الحسين عليه السلام از نصر بن مزاحم منقري (م 212) صاحب كتاب وقعة صفين است. ابن نديم و نجاشي از اين كتاب ياد كرده اند. [5] ابوعبيد قاسم بن سلام هروي (م 224) هم كتابي با عنوان مقتل الحسين عليه السلام داشته است. [6] ابوالحسن علي بن محمد مدائني (م 225 - 224) كتابي با عنوان مقتل الحسين عليه السلام داشته است كه ابن شهرآشوب از آن ياد كرده است. [7] عبدالله بن محمد معروف به ابن ابي الدنيا (م 281) نويسنده ي آثار متعدد از جمله مقتل علي بن ابي طالب عليه السلام كه به چاپ رسيده، كتابي با عنون مقتل الحسين عليه السلام داشته است. [8] يعقوبي كه در كتاب تاريخ خود صفحات اندكي به جريان عاشورا اختصاص داده، كتابي مستقل با عنوان مقتل الحسين عليه السلام داشته است. [9] ابوعبدالله محمد بن زكريا الغلابي (م 298) كه كتاب الجمل وي يافت شده و به چاپ رسيده، كتابي با عنوان مقتل الحسين عليه السلام داشته است. [10] ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن شاهنشاه


بغوي بغدادي (م 317) كتابي با عنوان مقل الحسين عليه السلام داشته است. [11] .


پاورقي

[1] ابوريحان بيروني بر اين باور است که اين حادثه حتي در ميان امت‏هاي ديگر هم مانند نداشته است. بنگريد: الاثار الباقيه. (تصحيح پرويز اذکائي، تهران 1380) ص 420.

[2] بخشي از کتابهاي کهن در اين باره عبارتند از: کتاب الکامل في الضعفاء ابن‏عدي (م 365) الجرح و التعديل رازي (م 327) التاريخ الکبير بخاري الضعفاء عقيلي، تاريخ ابن‏معين، تاريخ ابي‏زرعه‏ي دمشقي، احوال الرجال جوزجاني (م 259) المجروحين ابن‏حبان (م 354) آثار متعدد دارقطني (م 385) از جمله المؤتلف و المختلف او، و همچنين آثار متعدد خطيب بغدادي (م 463) از جمله تاريخ بغداد.

[3] الفهرست، ص 111؛ معجم‏الادباء، ج 7، ص 58؛ أهل البيت في المکتبة العربية، ص 532، ش 691.

[4] اهل البيت في المکتبة العربيدة، ص 533؛ ش 692.

[5] رجال النجاشي ش 1148؛ الفهرست ابن‏نديم، ص 106، اهل البيت في المکتبة العربيه، ص 534، ش 693.

[6] سير اعلام النبلاء، ج 19، ص 306، اهل البيت في المکتبة العربيه، ص 535، ش 694.

[7] معالم العلماء، ش 486، اهل البيت في لمکتبه العربيه، ص 535، ش 695.

[8] سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 403؛ اهل البيت في المکتبة العربية، ص 536، ش 696.

[9] اهل البيت في المکتبة العربيه، ص 537، ش 697.

[10] الفهرست ابن‏نديم، ص 121؛ رجال النجاشي، ش 936؛ اهل البيت في المکتبة العربيه، ص 538، ش 698.

[11] کشف الظنون، ج 2، ص 1794؛ اهل البيت في المکتبة العربيه، ص 538، ش 699، مرحوم طباطبائي از چند عنوان ديگر هم در همانجا، ص 547 - 546 ياد کرده است.