بازگشت

نبش قبر


اما اين كه مسئله ي اعاده ي سر به بدن مقدس مستلزم نبش قبر است، و نبش قبر در شريعت اسلام حرام است، بايد مطالعه ي بيشتري نمود.

اولا: به چند موضوع بايد توجه داشت، يكي اين كه افعال امام حجت است، و آنها مقتداي بشرند كه افعال عباد و بندگان مبتني و مربوط به تعليمات آنها است كه از طرف حق جل و علا از پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» گرفته به مردم مي رسانند، و هر چه بگويند يا بكنند حجت قطعي براي امت است، بنابراين ناگزير بايد عقيده داشت كه هر چه امام «عليه السلام» كرده است، بر اساس مصلحتي بوده كه رضاي خلق و خالق در آن بوده است، چه ما بنا بر ثبوت نبوت و امامت معتقد به عصمت انبياء و ائمه ي دين هستيم كه اگر معصوم از خطا و نسيان و لغزش نباشند، لازم مي آيد كه علم به احكام شريعت نداشته باشند، يا در رهبري خلق كامل و لايق نباشند در حالي كه ائمه ي دين مرشد و هادي و رهبر و راهنما و معلم بشر و كامل و عامل به احكام و اعمال و مواقع آن بوده و مي باشند، و خود آنچه تعليم مي كردند بهتر از هر كس عمل مي نمودند.

ثانيا: اين كه اكثر احكام شريعت اسلام قابل عروض تخصيص است، يعني هيچ عامي نيست كه خصوصيتي به آن برنخورد، (ما در مورد ديگر نوشته ايم كه هر مقنن در وضع قانون عده اي را مستثني مي نمايد). مثلا وقتي حكم به حرمت غيبت مي دهد كه مؤمن حق ندارد پشت سر برادر مؤمن خود سخني بگويد كه موجب نارضايتي او شود، بلافاصه جمعي را مستثني فرمود و غيبت فاسق و متجاهر به فسق و متجاهر به زنا و


خمر و قمار و بازي شطرنج و غيره را جايز دانسته چنان چه فرموده است: الغيبة حرام الا غيبة الفاسق المتجاهر.

مسئله ي نبش قبر هم از همان مسائل است كه به استثنا برخورده، به اضافه كه اساسا ما خبر صريح به حرمت نبش قبر نداريم، فقط اتفاقيه ي علماي اسلام است كه نبش قبر حرام است، و صاحب جواهر (ره) علت حرمت را هتك احترام ميت دانسته يا از جهت آن كه جسد ممكن است بوي تعفن بردارد، بهتر است ديگران استشمام نكنند، و سخن نامطلوبي پشت سر مرده نگويند، يا براي آن كه قبر هر كس معلوم باشد و در زيارت قبور محل دفن هر كس معلوم باشد.

علماي اماميه در حالي كه نبش قبر را حرام دانسته اند، استثنائي قائل شده اند كه از آن جمله، انتقال جسد براي نقل به مشاهد مشرفه است يا براي قرب و نزديكي به مشهد و به مزار امام «عليه السلام»، يا در صورتي كه در اراضي مغصوبه اي دفن شده باشد، بايد بيرون آورند. يا اگر كفن او غصبي بود يا براي ديدن جسد متوفي براي ثبوت ميراث او، يا براي تعيين كيفيت قتل او در صورت مقتول بودن. يا در صورتي كه در قبر چيز قيمتي باشد چون نصارا كه جواهرات را با مرده دفن مي كنند، چنان چه در اخبار است كه مغيره انگشترش در قبر رسول الله «صلي الله عليه و آله و سلم» افتاد، بعد مطالبه كرد، فكشف له عن القبر فنزل و أخذ الخاتم، فكان يفتخر و يقول أنا آخر الناس عهدا برسول الله «صلي الله عليه و آله و سلم».

بنابراين نبش قبر براي اين امور اولي از كشف از قبر حسين «عليه السلام» است، آن هم براي الحاق سر مبارك سيدالشهداء بر بدن مطهر كه موجد فوايد بسياري مي شد، كه يكي از آن اتمام اين هيكل قدسي كه در رياض قدس با اصحاب كساء مي باشند، و بايد بدن مبارك آن حضرت ناقص الاعضاء آن هم فاقد عضو رئيسه بدن نباشند.

چنانچه شيخ جليل ابن قولويه متوفي سال 367 در كتاب «كامل الزيارات»


صفحه ي 103 از ابن بكير از حديث قالي كه به حضرت ابوعبدالله مي رسد، مي فرمايد:

ان الحسين مع أبيه و أمه و أخيه في منزل رسول الله «صلي الله عليه و آله و سلم» و انه لينظر الي زواره و الباكين عليه و هو أعرف بأسمائهم و أسماء آبائهم من أحدهم بولده فيسأل أباه الاستغفار لهم و يقول: أيها الباكي لو علمت ما أعد لك لفرحت أكثر مما حزنت.

حضرت حسين با پدرش و مادرش و برادرش در منزل رسول الله «صلي الله عليه و آله و سلم» در بهشت مي باشد، و هر لحظه به زوار قبرش و گريه كنندگان بر او نظر عنايتي مي فرمايد، و او بهتر از ديگران به نام زوار و پدران آنها و فرزندان آنها وارد است، و از پدرش مي خواهد كه طلب مغفرت براي زوار قبر او بفرمايد و مي گويد: اي گريه كنندگان بر حسين! اگر مي دانستيد در چه مقامي هستيد، به جاي حزن شادي مي كرديد.

در هر حال هيچ شكي نيست براي كساني كه اذعان و اعتراف به مقام امام دارند كه عمل حضرت سجاد حجت قطعي است و او كشف قبر پدر نمود، و روي مصالح عاليه كه از همه داناتر و واقف تر بود قبر را كشف فرمود يا نبش فرمود يا حفره اي بالاي آن كند تا سر مبارك پدر را دفن فرمايد، چه امام داراي ولايت كبري مي باشد كه از پيغمبر معرفي او شده. و كشف قبر حسين براي مردم مانند كشف قبر پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» است در پيدا كردن خاتم و انگشتر، چه كشف قبر پيغمبر براي اخراج انگشتر مهمتر از كشف قبر پسر پيغمبر براي الحاق سر بر بدن مطهر او نبوده و نيست!!